یافتن پست: #گاهی

saman
saman
در CARLO
گاهی وقها روی نیمکت تنهایی ام می نشینم ...

آن زمان که چشمهایم پر از غوغای رها شدن است ...

تنها خواهش دلم حضور کسی است در کنار من ...

روی این نمیکت ...

نه کلامی می خواهم ...

نه نگاهی که محسور کند مرا ...

تنها صدای آرام بخش یک نفس کافیست ...

همین...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 11:05
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
گاهی دلت از کسایی میگیره که فکر می کردی با تمام آدمهای کنارت فرق دارن ! خودشون … دنیاشون … زندگیشون … و بعد بفهمی که دنیایی ندارن که بخوان به خاطرش زندگی کنن ، این آدما وجودشون توی ذهنتم زیادیه چه برسه توو زندگیت !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 16:52
+8
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO

گاهی بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی ...شاید از خودت...شاید...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:50
+3
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
گاهی خاطره های . . . ساده ترین . . . برای می شوند . . . !!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 15:37
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
میان کوچه های انتظار
حیران مانده ام
به تمنای یک لحظه نگاهیت
کرکره چشمانت را بالا ببر
به خریداری نگاهت آمده ام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:17
+5
saeed
saeed
دیگر ضربان قلبم را حس نمیکنم، کندترازآنی می زند که برای دم و بازدم خونی در رگهایم جریان یابد... چشمانم را بزور باز میکنم، نگاهم را میچرخانم چقدر لوله و سرم و سرنگ به این جسم بی جان وصل شده!!! صدای بوق دستگاه که نشانگر ضربان ضعیف قلب بی رمقم است را میشنوم!! چرا رهایم نمیکنید؟؟؟؟ چرا برای نفس کشیدن این میت سرگردان تلاش میکنید؟؟؟.... آزادم کنید، بگذارید روحم ازاین قفس تنگ رهایی یابد، چرا مرا با درد و رنج میخواهید؟؟ بگذارید آرامش یابم، من در طلب آرامشم...

آه که چقدر تشنه ام...خیلی.... لبهایم خشکیده است ترک آنها را از فرط تشنگی حس میکنم!!!کمی آب میخواهم ، آب ، آب،آب...اما صدای خشکیده در گلویم را کسی نمیشنود!!تنهایم تنهاتر از همیشه فقط من هستم و نفس هایی مصنوعی که آن را هم دستگاه میکشد نه جسم خودم... کاش از این تخت شکنجه نجاتم دهند، تختی که هر ثانیه جان کندنم را در آن حس میکنم...

با شما هستم سفید پوشانی که مدام گرد تختم میآیید میچرخید و به دستگاهها نگاهی می اندازید تا از زنده بودنم اطمینان یابید بگذارید بروم چرا باور نمی کنید نفس هایم با این مزخرفات بر نمیگردد.... نفسهایم را گرفته اند بر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:54
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
هَمیشه تَنها بود...گاهی میخَندید و گاهی گِریه و گاهی خود را لَعنَت میکَرد ...... و دِلَش به چیزی خوش نَبود .... مایه دار بود اما چیزی نمیخورد .....زور داشت اما اَربَده نمیکِشید.....هه... او ""خـــــــــــــــــــــــُـــــــــــــدآ"" بود.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:05
+8
alifabregas
alifabregas
گاهی...

دلم برای زمانی

که نمیشناختمت تنگ میشود...

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:40
+3
saman
saman
در CARLO
چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم ، کاش با من بودی میدادی جوابم

تو که میدونستی واست چقدر خرابم ، چرا وقتی رفتی بهم ندادی جواب هم

سوالم اینه که آخه چرا تو رفتی ، داره تنم میلرزه میگی خوب وقتی

بهم نخوریم همین کافیه پس ، از وقتی نیستی تو ذهنم کلی قافیه هس

بگو چرا ؟ ها ؟ بخدا تا به من نزنی حرفی ، نمیرم ، تو چرا واقعا رفتی‌؟

لااقل بهم بگو دوستت نداشتم بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم

اما تو میگفتی کمی دوسم داری ، اول جای عشق بود بعد شد داداش گاهی

یعنی‌ قصدت از اول این بود ، با من نمونی؟ حرف بزن، تو که اینقدر نامرد نبودی

به کی میگم وقتی اون نیست پیشم ، باشه، تو این امتحان هم بیست میشم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:54
+6
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
گاهی به بعضیا باید گفت:اگر برام بزرگ شده بودی فقط بخاطر خطای دیدم بود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:08
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ