عسل ایرانی
اینجا در دنیای من گرگ هاهم افسردگی گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند
گریه می کنند......
zahra
گریه میکنم
کسی جواب گریه مرا نمیدهد
زخم خورده ام ولی میان جمع
یک نفر برای زخمهای دل دوا نمیدهد
چرخ میخورم به لابه لای قلبهای کاغذی
یک نفر در این میانه
ronak
گریه” تر “میکنه
باید مهربان “تر” میشدی
گناه نامهربانیت به گردن گریه نینداز
ronak
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟
من چیزهای با ارزشی دارم ….!
حنجره ای برای بغض …
چشمانی برای گریه…
لبهایی برای سکوت…
ریه هایی برای سیگار…
دستهایی برای خالی ماندن…
پاهایی برای نرفتن….
شبهایی بی ستاره….
پنجره ای به سوی کوچه بن بست…
و وجودی بی پاسخ…..
سحر
به خاطر عشق گریه کن اما کسی را به گریه ننداز، با عشق بازی کن اما هرگز کسی را با عشق بازی نده..! "دکتر شریعتی"
sepideh
چه لزومی دارد برای جزئیات زندگی گریه کنیم ،
وقتی کل زندگی گریه دار است . . .