یافتن پست: #گریه

saman
saman
در CARLO
دیدی درد نداشت؟ جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه هاشون در حالی که بچه داره خون گریه میکنه یعنی اون همه اشک ماله شوق بوده !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 15:16
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
">مرد کسی نیست که گریه نکند !.

مرد کسی است که به گریه نندازد …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 01:11
+5
saman
saman
در CARLO
یه پشه اومده بود تو اتاقم 
اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده 
تا منو دید گریه اش گرفت :(
بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست 
من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسفندی چیزی بکشی 
توی بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی !
دستاشو باز کرد و منو بغل کرد
گفت دلتنگت بودم رفیــــــــــــ­ـــق 
بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن...
اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود.
الانم چایی و شیرینی و آجیلشو خورده وتخت خوابیده 
بیچاره حق داشت خسته راه بود.
فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه :)
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 17:00
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت

 

من به تو خندیدم

چون كه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تكرار كنان

می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:30
+5
saman
saman
در CARLO

فرق بین مردای قدیم و جدید:

قدیمترها لحن مردها:

گستاخی مکن زن!! طعام را بیاور 

امــا اکنون :

عسلم امشب ظرفا نوبت منه یا تو :))

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/31 - 13:24]
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:23
+6
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:02
+3
saman
saman
در CARLO

 سر سفره بودیم که صدای یه کامیون اومد ، یهو دیدیم مامانم زد زیر گریه و با هق هق گفت : شماها هیچوقت منو حمایت نکردین ، من میخواستم پایه یک بگیرم … آخه مادر من شما یازده سال طول کشید تا پایه ۲ گرفتی ؛ من توی ماشین آموزشگاه بزرگ شدم ! والااااا

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/31 - 12:33]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 12:33
+4
saman
saman
در CARLO
 یه بار رفته بودیم جایی مهمونی مبل چرمی داشتن ، پسر خالمم که ۱۰سالشه تشسته بود که یهو یه صدایی اومد همه خندشون گرفت ، اینم هول شد گفت به خدا من نبودم صندلی گ.و.زید بعد هم گریه کرد و گفت خودتون میگ.و.ز.ید میندازید گردن من و رفت تو اتاق و ما هم نفهمیدیم بالاخره کی بود !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 11:44
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من میگم منو شکستن

چشم فانوسمو بستن

تو میگی خدا بزرگه

ماه رو میده به شب من

من میگم آخه دلم بود

اون که افتاده به خاکه

تو میگی سرت سلامت

آینه ها زلال و پاکه

اینه که فاصله ها رو

نمیشه با گریه پر کرد

یکیمون بهار سرخوش

یکیمون پاییز پر درد

من میگم فاصله مرگه

بین دستای تو با من

تو میگی زندگی اینه

حاصل عشق تو با من

من میگم حالا بسوزم

یا که با غصه بسازم

تو میگی فرقی نداره

من که چیزی نمی بازم

من میگم اینجا رو باختی

عمری که رفته نمیاد

تو میگی قصه همین بود

تو یه برگی توی این باد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 11:13
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
من ... #من ... #من #داده #ام............ فقط کمی



بی حوصله ام



آسمان روی سرم سنگینی میکند



روزهایم کـــــــــــــــش آمده



هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم



باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم



روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند



چون من خوبم ... من آرامم... من قول داده ام...



تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد



اما شبها............................   

                                    
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 18:42
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ