یافتن پست: #گل

saman
saman

چقدر جالبه که:


1- تا وقتي مريض نشي کسي برات گل نمياره.


2- تا فرياد نزني کسي به ‏طرفت برنميگرده.


3- تا گريه نکني کسي نوازشت نميکنه.


4- تا قصد رفتن نکني کسي به ‏ديدنت نمياد.


5- و تا وقتي نميري کسي تو رو نمي بخشه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 12:50
+3
saman
saman
در CARLO

اگر بوي گلي را دوست نداري شاخه هايش را نشكن

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:45
+4
roya
roya
در CARLO
1372429772650228_orig.jpg
7 دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:07
+8
saman
saman
در CARLO

ديشب اشك آمد به خوابم.


- گفت: قهري با من.


- گفتم: مگه ميشه با آشناي ديرينمم؟!


- گفت: گله دارم.


- پرسيدم: چرا؟


- نگاهم كرد و گفت او كيست كه تو را از من رانده؟ خواستم چشمش نكند به دروغ گفتم گريه مي­كنم. خواستن توانستن است به كار نيامد، دست به دامان پياز شدم...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 09:20
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
شقایق گفت  با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم

اگرسرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم

 گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی 

یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت ،
تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده ،
تنم در آتشی می سوخت زره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود

نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش

افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را، بسوزانند شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را بسی صحرای سوزان را،
به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من

بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد
و به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها شکر می کرد،
پس از چندی

هوا چون کوره آتش، زمین می سوخت و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت: چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست

واز این گل که جایی نیست، خودش هم تشنه بود اما نمی فهمید حالش را،
چنان می رفت و من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت، اما راه پایان کو ؟ نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد ،
کمی اندیشه کرد ، آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت ، زهم بشکافت

اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را به من می داد و بر لب های او فریاد

بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل

و من ماندم نشان عشق و شیدایی و با این  رنگ  و  زیبایی

و  نام  من  شقایق   شد

گل همیشه عاشق شد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 00:47
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نیست در شهـــــــــــر نگاری که دل ما ببـردبختــــــــم ار یار شود رختـــــــم از اینجا ببردکو حـریفی کش سر مست که پیش کرمشعاشق سوختـــــــــــه دل نام تمنــــــــا ببرددر خیال اینهـــــــــمه لعبت بهوس میـــــبازمبو که صاحب نظـــــــــــــــری نام تماشا ببردباغبــــــانا ز خزان بیخبرت می بیــــــــــــــنمآه از آنروز که بادت گل رعنــــــــــــــــــــا ببردرهـــزن دهــــــــــر نخفـتست مشو ایمن ازواگر امـــــــــروز نبردست که فــــــــــــردا ببردعلــــم و فضلی که بچل سال دلم جمع آوردترسم آن نرگس مستانه بیغــــــــــــــما ببردسحر با معجــــــــــزه پهلو نزند دل خوش دارسامری کیست که دست از ید بیضا ببـــــردجام میــــــــــنایی می سد ره تنگدلی ستمنه از دست که سیل غمت از جا ببـــــــــردراه عشق ار چه کمینــــــــگاه کماندارانستهر که دانسته رود صرفه ز اعـــــــــــــدا ببردحافظ ار جان طلبد غمـــــــــــــزه مستانه یارخانه از غیـــــــــــــر بپرداز و بهل تا ببــــــــرد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 00:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
فارسی: دوست دارم

انگلیسی: آی لاو یو

فرانسه: ژ تم

اسپانیول: ته آمُ

ایتالیایی: تی آمُ

آلمانی:ایش لیبه دیش

دخترونه: بولولو مولی‌ گوجی بوچ بوچ! :)) :))
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 23:30
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از آپشن هایی که پسرا دارن اینه که .
.
.
.
.
.
.
شکست عشقی میخورن در حد خودکشی...
اصن داغون...
ولی باز هر دختر خوشگلی رو که میبینن میگن جو و و ن...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 23:11
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نه وصلت دیده بودم کاشـکی ای گل نه هـجرانتکه جــانم در جــوانی سوخت ای جـانم به قربانتتحمـل گفتـی و مـن هـم کـه کـردم سـال ها اماچـقـدر آخـر تـحـمـل بـلـکه یـادت رفـتـه پـیـمــانـتتـمنـای وصـالـم نـیـسـت عـشـق من مگیر از مـنبـه دردت خـو گـرفـتـم نـیـسـتـم در بـنـد درمـانــتچه شبـهایی که چون سایه خـزیدم پای قـصر توبـه امـیـدی که مـهـتـاب رخـت بـیــنـم در ایـوانــتدل تـنـگـم حـریـف درد و انــدوه فـــراوان نـیـسـتامــان ای ســنـــگــدل از درد و انـــدوه فــراوانــت

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:45
+10
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟
...
زخم ها بر دل عاشق کردند...
خون بر چشم شقایق کردند
...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
وای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است
! ....
دل خوش سیری چند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:42
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ