یافتن پست: #گم

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
به سلامتی اون سربازی که 55دقیقه تو صف تلفن موند تا بتونه 5دقیقه با عشقش حرف بزنه اما فقط یه جمله شنید مشترک مورده نظر در حال مکالمه است.[流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪][流泪]دیگه چقد از نامردی این دخترا بگم دیگه به خدا این دخترا گرگن گرگ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 01:11
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به مامانم میگم میز مبل برای گل گذاشتن روش نیست ، واسه اینه که پامو بزاریم روش حالشو ببریم !
میگه پس اون جارویی هم که تو خونس برای تمیز کردن نیس برای خوردن تو صورتته :| <img src=(" title=":((" />
دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 21:35
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

شومایی که دوس دختر ندارید


بیاید پایین یه چیز درگوشی بگم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
واووووووووو


چقدر پسر ترشیده می بینم اینجا


برگردید


برگردید بالا بو ترشی گرفت وب


اصنم رو من حساب وا نکنین که قصد آشنایی ندارم!!!! 4

دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 20:49
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز یکی از رفیقام گفت : مامان بزرگم داره از آمریکا میاد!. . . . . . . من همیشه فکر می کردم مامان بزرگا فقط از مکه میان!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 19:16
+4
بهناز جوجو
بهناز جوجو

چه ساده بودم که گمان می کردم به دورم می گردند کسانی که دورم می زدند...

دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 16:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرامتحان بودیم به پسره میگم برسونیا ... !!
.
.
.
.
.
.
.
میگه چی رو ؟!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میگم سلام گرممو به عمت دیگه !!
هر چی میخوام اسم عمه ها رو نیارم نمیشه
دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 16:21
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
یکی وصیت میکنه تمام اعضاء بدنم رو پس از مرگم اهدا کنید جز مغزم!!
میگن چرا؟
میگه: عکسای خانوادگی توشه!{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 00:34
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ .......
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ، ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ !
ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ که اﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ ﺗﺮﺳﻮئیه ﻣﯿﮕﻢ :
ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ...! اینا ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ شد ؟{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 23:36
+5
محمد
محمد
بــــوی رفــتن میــــدهیــــ وقـــتی بـــــرو کــه سـتاره ها و گــــنجشک هــا خـــواب باشـــند!
(دوستان میپـــرسن چه مــعنی داره بایـــد بــگم ســـتاره و گنـــجشک ها هردو هم زمان نمـیــتونن خواب باشـــن پـــس...)
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 22:05
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره.
مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!





دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 20:12
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ