♥ نگار ♥
به مامانم میگم:
مامان اگه بگم من گشنمه چی میگی؟
میگه حوصله کامنت گذاشتن ندارم لایک میکنم!
♥ نگار ♥
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺪﺍ ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺳﻪ ﻣﺜﻼ ﭼﺮﺍ ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭﻭ
ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ :ﺣﺘﻤﺎ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺗﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ؛
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭﺍﮐﻨﺸﺶ ﭼﯿﻪ؟
♥ نگار ♥
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با پسر خالم رفتیم دندون مصنوعی های پدر بزرگم رو برداشتیم انداختیم تو خورش شام.
هیچی دیگه هنوز هم از خونه متواری هستم پسر خالم هم نتونست فرار کنه کشتنش.
♥ نگار ♥
امروز رفته بودم پشت بوم كه آنتن تلويزيونون رو تنظيم كنم، با موبايلم شماره خونه رو گرفتم به بابا ميگم: الو، بابا خوبه؟
بابا هم ميگه : مرسي همه خوبن شما خوبين؟
خانواده خوبن؟
ببخشيد بجا نياوردم.
♥ نگار ♥
رفيقم اومده خونمون ! وضو گرفته ميخواد نماز بخونه ! مي پرسه قبله کدوم طرفه ؟!
ميگم : ميخواي نماز بخوني ؟!
ميگه نه ميخوام ديش ماهوارتو تنظيم کنم !