یافتن پست: #گم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ساده میگویم عزیزم

دل بریدن ساده نیست : چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 13:03
+4
saman
saman
در CARLO
به جدم گارفیلد قسم راس میگم !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 11:47
+5
AmiR
AmiR
?Can I say I love you today
?If not , can I ask you again tomorrow
?And the day after tomorrow
?And the day after that
…Because I’ll be loving you every single day of my life
میتونم امروز بهت بگم دوستت دارم ؟
اگه نه میتونم فردا بهت بگم یا پس فردا ؟ یا روزهای بعد ؟
واسه این که من هر روز از زندگیم تو رو دوست دار …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 23:39
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

مسافران خسته چشم به سکو دوخته بودند
آرزوها یک به یک به حرکت درآمدند
تا آخر
منتظر ماندم آرزوی کوچک من در آرمان گم شده بود !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 21:37
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفتم خونه مادر بزرگم یه کاسه مغز پسته گذاشت جلوی من چند تایی خوردم دیدم
پسته ها نم کشیده گفتم ننه پس چرا اینا اینجوریه گفت:اینا توی سوهانا بود که داییت سوغاتی آورده بود سوهانهاشو مکیدم اینم پسته هاشه من که دندون ندارم خب!
.
.
.
و این گونه بود که من دیگر هیچ پسته ای نخوردم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 19:33
+8
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چن روز پیش با موتور رفته بودم یه جعبه بیسکوئیت بخرم<img src=" />. جعبه رو گذاشتم روی باک موتور و با دو تا پام اونو گرفتم که نیوفته.<img src=" /><img src=" /> داشتم میرفتم که همسایمونو دیدم. از دور سلام کرد{-74-}. منم دستمو بلند کردمو جواب دادم{-79-}{-79-} و با دست اشاره به جعبه بیسکوئیتی که لای پام بود کردمو گفتم: بفرمائید<img src=" /><img src=" /><img src=" />. یهو اخماش رفت تو هم<img src=" /><img src=" /> بنده خدا جعبه رو ندید...<img src=" />از فرداش دیگه جواب سلاممونم نداد.<img src=" /><img src=" />من موندم چجوری بش بگم که بابا منظور من بیسکوئیت بود نه چیز دیگه ای<img src=" /><img src=" />
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:27
+8
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
امسال منو دختر خالم رفته بودیم واسه عید لباس بخریم{-101-}{-102-}....رفتیم تو یه بوتیک...یه شلوارو انتخاب کردم <img src=" />...رفتم تو اتاق پرو پوشیدم و ازش خوشم اومد<img src=" />...داشتم میرفتم سمت فروشنده که بگم آقا همینو برمیدارم...یهو دیدم دختر خالم با سرعت دستشو گذاشت رو شونم و منو کشید<img src=" /><img src=" /><img src=" />گفتم:چته بابا؟!گفت:پایینو نگاه کن..آقا ما هم نمیدونستیم بریم سمت فروشنده یا اتاق پرو<img src=" /><img src=" />...هم شلوار خودم هم شلواری که می‌خواستم بخرم دستم گرفته بودم بدون شلوار اومده بودم از اتاق پرو بیرون<img src=" /><img src=" /><img src=" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:23
+7
saman
saman
در CARLO

یکی از فانتزیام اینه که وقتی بهم خوراکی تعارف کردن بگم:


«مرسی … الان میل ندارم»


لامصب این جمله خیلی با کلاسه ولی نمی دونم


چه حکمتیه که من همیشه و همه جا میل دارم!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:47
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
موبایل عزیز:
من تو را پرت میکنم
لهت میکنم
به تو فحش میدهم
با مشت روی صفحه ات می کوبم.. تو را گم می کنم!
اما یک لحظه بدون تو دوام نمی آورم!
به افتخار همه موبایلا از همه ببشتر ضربه میبینند ولی همیشه با ادمند!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:24
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
سلامتی پسرا

فک میکنی پسرا خسته نشدن؟
همیشه به یه تیکه آهن فروخته شدن
وقتی پولی تو جیبشون نبوده محل سگم بهشون نذاشتن
از بیکاری از بی پولی
تفریحشون یدونه سیگاره و هفته ای یه بار اگه بشه مشروب تازه اونم با ترس و لرز
رو هرکی دس گذاشتن یا بچه مایه دارا ازشون گرفتنش یا یکی اومد از گذشته ننگین طرف واسشون تعریف کرد
بخدا اونام کم آوردن اما غرور مردونشون اجازه نمیده بیاین جار بزننن!

سلامتی همه پسرا که همه چی رو توو خودشون حبس میکنن...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:20
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ