یافتن پست: چت رفيق

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ببـــــين

من آدمت نيستـــــــم

زِيـــــآدي

ولي مَنــــم كَمِت نيستم

اَگهــ فَقط

رَفيق خَنـــــدمي

مَنـــَم

پآي درد و غَمِت نيستَم

*خودتـــــي/سيــــنآ حجآزي*
دیدگاه  •   •   •  1394/11/8 - 20:53
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

يكى توو درد ميخوابه ، يكى با غصه پا ميشه
يكى با دست خالى هـم ، رفيق ادما ميشه هـيچ "







‏يكى توو درد ميخوابه ، يكى با غصه پا ميشه <br />
يكى با دست خالى هـم ،  رفيق ادما ميشه  هـيچ "‏





2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/23 - 19:40
+4
farhad
farhad
ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﮐﻪ ﺑﺎﮐﺜﺎﻓﺖ ﮐﺎﺭﻳﺎﺵ ﺑﺎﻋﺚ
ﻣﻴﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻳﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺒﻴﻨﻡ ...
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻱ ﮐﻪ ﺣﺘﻲ ﻳﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﻮﺩﺵ
ﻧﮕﻔﺘﻪ ﮔﻠﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻳﮑﻲ ﮐﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﺪﺵ ﻣﻴﮕﻪ
ﺧﻮﺑﻲ ﮔﻠﻢ؟؟؟
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻱ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻫﺮﺯﻩ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮ
ﺧﺪﺍ . . ...
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻛﻪ ﺗﻦ ﻣﻴﻔﺮﻭﺷﻪ ... ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯﭘﺴﺮﻱ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻴﮕﻲ ﺳﻼﻡ ﻣﻴﮕﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ ...
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻴﮕﻲ ﺳﻼﻡ ﻣﻴﮕﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ
ﺧﺮﻳﺪﻱ ﻭﺍﺳﻢ ...
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻱ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺷﻴﺎﺷﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﻬﺘﺎﺏ ندیده ﻣﻴﺨﺎﺩ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﺶ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﺎﻻ ﭼﺸﺖ ﺍﺑﺮﻭس
ﺑﺎ ﺑﻘﺎﻟﻲ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻓﻴﻖ ﻣﻴﺸﻪ ...
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ... ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪﻧﺎ ... ﺍﺯ ﺍﻳﻦ
ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﻱ ﻣﺰﺧﺮﻑ ...
ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺎﻱﮐﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺻﺸﻮﻧﻮ ﻣﻴﺰﻧﻦ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺍﻭﻧﺎیی
ﮐﻪ ﺑﻲ ﮐﺴﻦ .....
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮐﺴﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎﻱ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﺍﻣﺎ
آﺩﻡ ﻧﻴﺴﺘﻦ ...
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻱ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺧﺘﺮ ... ﺍﺯﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ
ﺷﺪﻩ ...
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺴﺮﺍرو ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﻚ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ...
ﺍﺯ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ تن ﺩﺧﺘﺮﻭ ﺑﺎﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ .....
ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
ﺩﺧﺘﺮﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﭘﺴﺮ
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻨﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩﯼ .....
دیدگاه  •   •   •  1393/04/31 - 16:16
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻮﻯ ﮊﻟﻰ ﺍﺑﺮﻭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﻭﺍﻩ ﻭ ﻭﺍﻩ ﻭ ﻭﺍﻩ
ﻧﻪ ﺭﻋﻨﺎ ﺟﻮﻥ ﻧﻪ ﻣﻴﻨﺎ ﺟﻮﻥ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﻓﻴﻖ ﻧﺒﻮﺩ
ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﻯ ﮐﺎﻓﻰ ﺷﺎﭖ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ
پوریا ﻣﻴﺮﻯ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﻯ؟ ﻧﻪ ﻧﻤﻴﺮﻡ ﻧﻪ ﻧﻤﻴﺮﻡ
ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﻝ ﻣﻴﺒﺎﺯﻯ؟ ﻧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻡ ﻧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻡ.....
دیدگاه  •   •   •  1393/02/8 - 16:34
+5
alireza
alireza
سلام به همگی چه خبرا؟ یه مدتی بود نبودم خیلی دلم برای تک تکتون تنگ شده دوستون دارم شدیدا/ خیلی گل اید بچها
3 دیدگاه  •   •   •  1393/01/30 - 19:47
+8
*elnaz* *
*elnaz* *
ترانه هامو گوش بده وقتي كه بارون مي زنه // وقتي كه اشك آدما معني فرياد منه
ترانه هامو گوش بده وقتي دلت پر از غمه // وقتي تو سُفرت شب و روز يه چيزي مثل نون كمه
با من بخون از مادري كه توي درد هاش سوخته بود // از اون جووني كه واسه نون شبش كليش رو فروخته بود
از پدري بخون كه صد هيچ باخته بود به سرنوشت // از بچه اي كه گشنه بود ولي مشق بابا نون داد مي نوشت


ياس
اين زندگي نفس كش مي خواد // هر مشكلي طرفت مياد
تو رو مي كشونه به سمت خودش // پاره نمي شي فقط كش مياي
سه شدي جسم بيخودي // که دیگه الكي حرص نمي خوري
مثل شلاقي كه تا ده تا بخوري دیگه بقيشو حس نمي كني
هر كي پرسيد سلام چطوري ؟؟؟ // جواب يك كلام دكوري
شكر يعني داغوني // ممكنه از زندگي هر آن ببري
داري فرار مي كني از اونا كه تو رو زير ميز دور زدن
با يه لبخند تلخ گفتي که اينم از اين ، اين نيز بگذرد
پدرت قطعا مرده // واسه زخمات مرهم درده
واسه اينكه جلوت سر بلند بشه // جلو أرباب سر خم كرده
مادرت كه ماوراي با مرام // كه تنها رفيق ماجراست
تو استرس آيندته // تا يه روزي دور از جون از پا درآد
مشكل تو پوله كه چشمات به جاي اشك با خون ترن
هرچند پولدارايي رو مي شناسم كه از من و تو داغون ترن
همه درگيريم // همه از حقيقت ها در ميريم
از قصه هامون فقط جوك ساختيم // مست كرديم و خنديديم
خوب دنیا خوبه هم خشن // درد هر كي قدر جنبشه
فقط اميدوارم كه تك به تك اينا رو هم جمع نشه
چون كه وقتي نقطه ای رسيد // كه سرسخت و عقده اي بشي
خشم توي شريانته // اون زمان وقت فريادته


همخوان (آمّين) اينقدر فرياد مي زنم تا گوش دنيا كر بشه // اينقدر مي گم كه شايد چشم خدا هم تر بشه
اينقدر مي گم كه صدام برسه به كل زمين // دعا كنيم بارون بياد دعا كنيم آمّين


ياس
صابخونه يه برگه از كيف // در اورد گفت ما رو خسته كردين
بزنين به چاك // نذارين برگردم من با حكم جلب قطعي
گفتيم حاجي مكه رفتي
مرگ هر كي كه دوست داري شب عيدي نذار حيرون و در به در شيم
ولی گفت دست من نيست
مادر زار مي زد // اساس خونه رو بار مي زد
صابخونه اي كه با حكم تخليه // هي خودش رو باد مي زد
پدر خسته بود از اين شانس // سرشكسته و پريشان
هر از گاهي بهم چشمك مي زد // كه بهم بگه نترس من اينجام
درس و مشقي ، نه // جمع و تفرق ، نه
ضرب و تقسیم ، نه // زنگ تفريح ، نه
بن بست يه مغز تعطيل // تو فكر ترك تحصيل
آدم همين وقت هاست كه مي تونه همه رو بشناسه // بشمار سه رفت اون كه همش مي گفتي جاش روي تخم چشماته
رفاقت ها بوي خيانت مي دن //نه نگو توي قيافت ديدم
يكي راست حسيني بهم بگه كه معني رفيق رو كيا فهميدن
اي كاش كه بتونم دليل نامردي ها رو بدونم همين // تا دو نفر رو با هم آشنا كرديم
تيم شدن كه بد منو بكوبن زمين
قلبتو ، عشقتو ، حستو ، وقتتو هزينه كن
كه آخرم بره با يكي ديگه تنهايي بشه نصيبمون ؟
زندگيت يه جزيره بود / قدم زدم در مسير تو / كه با لبخند بهم بگي همه اينا وظيفه بود ؟؟؟
يزيدتـــــــــو
............
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 20:06
+8
mohamad
mohamad
سلامتی بهروز وثوقی که گفت :رفيق آلوچه نيست بهش نمك بزنى
عاشقت نيست بهش كلك بزنى
,رفيق مقدسه,بايد جلوش زانو بزنى .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 19:21
+4
saman
saman
نه طريق دوستان است و نه شرط مهرباني كه به دوستان يكدل سر دست برفشاني

دلم از تو چون برنجد كه به رحم در نگنجد كه جواب تلخ گويي تو بدين شكردهاني
نفسي بيا و بنشين سخني بگو و بشنو كه به تشنگي بمردم در آب زندگاني

غم دل به كس نگويم كه بگفت رنگ رويم تو به صورتم نگه كن كه سرايرم بداني

عجبت نيايد از من سخنان سوزناكم عجب است اگر نسوزم چو به آتشم نشاني

نه خلاف عهد كردم كه حديث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در ميان جاني

اگرت به هركه دنيا بدهند حيف باشد و گرت به هرچه عقبي بخرند رايگاني

تو نظير من ببيني و بديل من بگيري عوض تو من نيابم كه به هيچ كس نماني
نه عجب كمال حسنت كه به صد زبان بگويم كه هنوز پيش ذكرت خجلم ز بي زباني

دل عارفان ربودند و قرار پارسايان همه شاهدان بصورت، تو بصورت و معاني

مزن اي عدو به تيرم كه بدين قدر نميرم خبرش بگو كه جانم بدهم به مژدگاني
مده اي رفيق پندم كه به كار در نبندم تو ميان ما نداني كه چه ميرود نهاني

بت من چه جاي ليلي كه بريخت خون مجنون اگر اين قمر ببيني دگر آن سمر نخواني

دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد نه به وصل ميرساني نه به قتل ميرهاني
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:44
+3
saman
saman
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد

يا بخت من طريق مروت فروگذاشت يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد

گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد

شوخي مكن كه مرغ دل بي قرار من سوداي دام عاشقي از سر بدر نكرد

هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من كاري كه كرد ديدة من بينظر نكرد

من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع او خود گذر به ما چو نسيم سحر نكرد

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:37
+2


تو كه مي داني  باراني ام ،همراه  نمي شوي چرا ؟

تو كه مي داني دليل بودنم تويي ، رفيق نمي شوي چرا ؟

تو كه مي داني هق هق شبانه ام سكوت جاي خاليت ، نهان چرا ؟ پيدا نمي شوي چرا؟

تو كه مي داني دلم برايت مي رود به سرزمين ِ آرزوهاي محال  به خود ِ شعر، غزل نمي شوي چرا؟

تو كه مي داني تنم به انزواي شب دچار ، تو كه از حال دلم آگاهي، عسلي من نمي شوي چرا ؟

اوج من  تويي كه آن دورها ايستاده در باد گيسو انت پريشان ، نرگس چشمانت در ياد !

تو كه مي آيي خانه ام پر مي شود از رايحهء دل انگيز اميد ،  استشمام  خواستنت به رويا مي بردم

تو كه مي آيي  عاشقانه هايم بادبادك مي شوند در آسمان ِ آبي خيالت

تو كه مي آيي  دوباره همه ي تنم ، همه ي فكرم ، همه ي وجودم نياز مي شود ، نياز آبي چشمانت!

 روياي آبي من  مي شود كه بيايي ؟
مي شود ؟!


 



آخرین ویرایش توسط hamid-avp در [1393/01/25 - 00:07]
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:49
+5
صفحات: 1 2 3 4 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ