.
.
.
.
.
.
.
.
. ﺯﻥ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻲ : ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭ ﺧﻴﻠﻲ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺯﻥ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﮕﺎﺕ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ...
ﺯﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ : ﭼﻴﻴﻴﻴﻴﯾﯿﯿﯿﯿﯿهههه؟
ﺑﻴﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ ! ﺑﺎﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻨﻪ ﺍﺕ ﺍﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩﻱ، ﭼﻴﺰ ﻳﺎﺩﺕ
ﺩﺍﺩﻥ؟
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده
و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ،
با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !
"ماندن" !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنی،
حرفهای عاشقانه، يک فنجان چاى، بوى عود،
يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...
وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد
خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ،
نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى ،
آمدن دليل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هيچکدام ...
"سهراب سپهرى"
دلخور که باشی ،
خیلی راحت چمدونت رو می بندی و می ری ،
دلت رو تو دستت می گیری و می گذری .
دلتنگ که باشی ،
اگه همه ی دنیا هم جمع بشن و بهت بگن برو
بازم بهونه ای واسه ی موندن جور می کنی و می مونی .
اما امان از روزی که هم دلخور باشی و هم دلتنگ ...
امان از روزی که پُر از حرف نزده باشی و ناگفته هات بغض بشه تو گلوت ...
اون موقع ست که تو می مونی و یه حجم پُر از بلاتکلیفی و سردرگمی ...
ولی باید صبور بود
این سردرگمی ها هم می گذره
مگــــــــــــه نــــــــــــــه ؟؟؟
گاهی سکوت می کنی
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی
گاهی سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری
سکوت گاهی یک اعتراضه و گاهی هم انتظار
اما بیشتر وقتها سکوت برای اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه...
و این یعنی همون حس تنهایی...!
" خسرو شکیبایی "