باورم شد پاک بودن ذلت است_عاشقی سوزاندن حیثیت است/
باورم شد دوستی ها لحظه ایست_بی وفایی قسمتی از زندگیست.../
آفلاين مي باشد! | |
بازديد توسط کاربران سايت » 50531 | |
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani | |
2141 پست | |
مرد - متاهل | |
1357-05-18 | |
حالت من: مهربون | |
دکترا و بالاتر | |
Director-General of the UNMA | |
اسلام | |
ايران - تهران | |
با خانواده | |
رفته ام | |
نميکشم | |
علوم وفلسفه شرقی | |
Subjective Physic | |
Nokia | |
سمند ال ایکس | |
181 - 105 | |
un-ma.com | |
a-sh-f@live.com | |
09128890948 | |
50 |
باورم شد پاک بودن ذلت است_عاشقی سوزاندن حیثیت است/
باورم شد دوستی ها لحظه ایست_بی وفایی قسمتی از زندگیست.../
رویاهایت را رها مکن...
بگذار هر روز رویایی باشد بگذار هر روز دلیلی باشد برای زندگی ر ویاهایت را رها مکن...
میدانم بسیار دشوار است و گاهی تردید می کنی که به این همه می ارزد؟
به زندگی اعتماد کن در آمدن آفتاب را بنگر و خدایت را ستایش کن
و من به تو ا یمان دارم...
این را همیشه بخاطر داشته باش دنیا قشنگ نیست!!!
آدم ها مثل رودخانه ها جاریند
زلال که باشی سنگهایت را می بینند برمیدارند ونشانه می گیرند
درست به سمت خودت با این وجود باز هم زلال باش این فرق رودخانه است بامرداب....
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار،هواپیما،کشتی;تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران; میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم
حتی بغض های نترکیده ام را...
دل نوشته یک دختر رو 10000تومانی پشت ده هزار تومانی نوشته بود:
پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست یک شب مرا به دست صاحب خانه مان سپرد...
خدایا چقدر میگیری...!!که بگذاری شب اول قبر قبل از اینکه تو ازم سوال کنی
من یه چیزایی ازت بپرسم؟
من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنرا زیر پایت می گذارم شبی غمگین شبی باران و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
گم شدم توی شبی که خودمم،شبی که حتی یه فانوس نداره منو با خودت ببر به روشنی،
آخه هیچکی مثل تو منو دوست نداره لک زده دلم واسه یه هم زبون،
شیشه دل همه سنگ شده میدونی دلیل گریه هام چیه،
آی خدا دلم برات تنگ شده
قــا صـــــد ک قاصدک تمام پاییز و زمستان را در راه بود
تا با مژده ی بهاری دیگر شادی بکارد به دشت شور بیارد به باغ
هم ز دل لاله ها پاک کند درد و داغ خبر دهد
از بهار به لاله ی نگونسار بر شاخه های سوسن روشن کند چلچراغ .
من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسانی دیگر را خوار نمی شمارد زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش ، گذرگاهایش را می آراید من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را می شناسند حسد جان را نمی گزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند سیاه یا سفید از هر نژادی که هستی از نعمت گسترده زمین سهم می برد هر انسانی آزاد است شور بختی ، از شرم سر به زیر می افکند و شادی ، همچون مروا[!] گران قیمت نیازهای تمامی بشریت را بر می آورد چنین است دنیای رؤیای من . شعر از : "لنگستن هیوز" (ترجمه: احمد شاملو