باران می اید.....باران تمام می شود...اما هنوز من خیس ماندم....تو می ایی.تو می روی...اما هنوز من..من..لا به لای همیشه همین چند سطر پیدایت می کنم...غیب نمی گویم....همیشه قبل از اینکه دیده باشی عطر یاس را حس می کنم.......................................
زره پوشیده ... #خون آلود ... میدان جنگ! * با رفتنت تنهایی از سیاهچالها گریخت و مرگ سر نافرمانی گرفت * بعدها تاریخ نویسان خواهند نوشت: سلسلهام با رفتن تو پایان..............
غروب هایی هست که تخت سینه مردانه ات تکیه گاه خستگی های منست غروب هایی هست که لم داده ای گوشه ی دلم لم داده ام گوشه ی دلت آنهم چه لم دادنی..می دانی؟ غروب هایی هست که........