باران می اید.....باران تمام می شود...اما هنوز من خیس ماندم....تو می ایی.تو می روی...اما هنوز من..من..لا به لای همیشه همین چند سطر پیدایت می کنم...غیب نمی گویم....همیشه قبل از اینکه دیده باشی عطر یاس را حس می کنم.......................................
تو هم از همان راننده هایی هستی که وقت پیچیدن به راست ، راهنمای چپ را میزنی و وقت پیچیدن به چپ ، راهنمای راست را؟! یا نمی دانی مقصد کجاست یا می خواهی من مقصدم را گم کنم.................
یچاره لبهایم؛ من می گزم ؛ مبادا سخنی به نا روا یا شکننده از میان لبهایم بیرون بیاید. تو می گزی ؛ مثل چشیدن شهدِ گلهای یاس ،تا از لبهایم کام گیری او می گزد ؛ تا به دنیا ثابت کند که یک خون آشام است. اینست سرنوشت لبهایی که بوسه را تقدس میبخشد