باران می اید.....باران تمام می شود...اما هنوز من خیس ماندم....تو می ایی.تو می روی...اما هنوز من..من..لا به لای همیشه همین چند سطر پیدایت می کنم...غیب نمی گویم....همیشه قبل از اینکه دیده باشی عطر یاس را حس می کنم.......................................

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+44

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 40610
*elnaz* *
1969 پست
زن - مجرد
1371-03-27
حالت من: شیطون
کارشناسی گرافیک
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
فراري
usc.ac.ir
شنا.....باشگاه
xperia.........
elisecret.blogfa.com
0938...........

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(94 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(17 گروه)

برچسب ‌های شخصی

برچسب ‌های کاربردی

*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی همین جوری هاست... پشتک وارون می زنی بلکه حالت بهتر شود.. نمی شود. می شود؟ چه می دانم..............
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:25
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتی تو نیستی تمام خانه ما درد می کند..........
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:24
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
، همچون چای سرد که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی. تلخ منم؛ چای یخ.... که هیچکس ندارد هوسش را..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:21
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
شب خوش...........
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 01:04
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


غم انگیز است . . . شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی ببینی تاریکی از جای خود تکان نخورده است !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:50
+4
باز نشر توسط eli20
*elnaz* *
*elnaz* *
خوبه یواشکی...مخفی......خیلی خوبه...روز خوش..........{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 13:19
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
آی آدم ها که بر ساحل, نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب, دارد می سپارد جان
یک نفر دارد, که دست و پای دائم می زند, روی این دریای تند و تیره و سنگین
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موجِ سنگین را به دستِ خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راهِ دور دیده
آب را بلیعده در گود کبود و هر زمان بی تابیَش افزون
می کند زین آب ها بیرون گاه سر گاه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم ها که رویِ ساحل آرام, در کار تماشائید!
موج می کوبد به رویِ ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان وین بانگ, باز از دور, می آید:
آی آدم ها
آی آدم ها
آی آدم ها
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 13:08
+5
*elnaz* *
*elnaz* *

وقتی که باز صدای آب / می پیچه توی کوچه‌ها
پُرمیشه از عطر گل ها / انگار تمومِ دنیا


میشکُفه غنچه گلی / در آرزوی زندگی
براش همین کافیه که / بهش بگن تو خوشگلی!


نگاهِ گل به آسمون / یه دَم کنارش ننشست
به بوته خار دم دست/ دلش رو یک نفس نَبَست


چی شد؟! / چرا این راه ، به سراب است ؟!
این همه،خام و سست و خراب است


یه روز یکی دید گلَ رو/خواست بچینه تاج سرُ
تیزی تیغ ها رو که دید/ عقلش بهش گفت که نرو


گُلِ به خار گفت که چرا ؟! /نمیشی از من ، توجدا
برو میخوام تنها باشم / تو خیلی زشتی به خدا!


یه صبح سرد خیلی زود / بوته خار اونجا نبود
باهمه عشقی که داشت / با دلی که شکسته بود


چشمای گل یه وقتی دید / که دستی اونو از شاخه چید
نگاهِ گل هر جا که گشت / بوته خاری رو ندید!


چی شد؟! / چرا این راه به سراب است ؟!
این همه/ خام و سست و خراب است…!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:48
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
تف ب این زندگی..................................................................
.......................................................................................
........................................................................
...................................................
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:11
+4