گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47550
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman
در CARLO
چرا واسه تجربه هات زندگیمو به باد دادی
چرا همه سادگیمو قیمت خنده هات دادی

مگه تموم زندگی به قیمت خستگیهاست

نگو هر کی که عاشقه پابند دلبستگیهاست

این رسم روزگار نبود دل میکنم به راحتی

عشقم باشه بازیچه ی شما دلای پاپتی

اما یه روز تو هم میشی بازیچه ی یه حیله گر

دیر و زودش دست خداست تو هم میشی یه بازیگر

اون روز منو یادت میاد.یادت میاد گریه هامو

اون روز یادت میاد منو خستگیمو ضجه هامو

یادت میاد عشق منو تموم دلواپسیمو

یادت میاد بهای این سادگی و بی کسیمو
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:44
+6
saman
saman
در CARLO
هم پرسه خاطراتم

من هنوزم پا به پاتم

هواتو داره باز این دل تنها

این لحظه ها خالی از منه

می پرسی چرا عاری از منه

نداره ارزشی بی تو این دنیاااااااااااا

چشمای تو همه رویام

نباشی پیش من بی تو تنهام

نزار از دست بره توی غم این ماااااااا

میتونی که بگیری دستای عاشقمو

تا بگذره از چشمام رد غم و اشکو

دوباره بیااااااااااااا

می تونی که بتابی رو تن این شب سرد

رد بشیم از این پاییز خسته و سرد

تا اوج بهارررررررررررر

با من بمون تا همیشه

نزار ویرون بشم مثل شیشه

تموم قصه رو به دلت بسپار

برگرد ازین غم ممتد

نزار بگن عشقش دیگه جا زد

نزار بشه خاطره آخرین دیدارررررررر

میتونی که بگیری دستای عاشقمو

تا بگذره از چشمام رد غم و اشکو

دوباره بیااااااااااااا

می تونی که بتابی رو تن این شب سرد

رد بشیم از این پاییز خسته و سرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:32
+6
saman
saman
در CARLO
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:20
+7
saman
saman
در CARLO
تو از عشق حرف نزن معنی عشقو نمیدونی
میگی دوستم داری اما میری و نمیمونی

اره میری ولی غم تو دلم اسیره سخته

شاید قسمت اینه اون که برات میمیره رفته

فقط وقتی میری نگو که کار روزگاره

قشنگیش همینه عشقت تو رو تنها میذاره

تو از عشق حرف نزن عشق معنی تازه نداره

میخوای بری برو دوست داشتن اندازه نداره

برو تو البوم خاطره هام عکساتو بردار

باید یادم بره عشقت همین بود بی کم و کاست

باید یادم بره روزای خوب و شاد برفی

باید یادم بره هر چی که میگفتی هر حرفی

خودت یه روز میای شاید یه ماه شاید یه سال یه قرن دیگه

بدون من چشم به راهتم ته قصه همینه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:02
+7
saman
saman
کاش بودي!

که مرا درک کني...

کاش بودي!

که به حرف دل من گوش کني،

لحظه اي!

...

ثانيه اي!

باشي تو و سپس باز مرا ترک کني.

کاش مي شد که بيايي اينجا ،

نه براي همه ثانيه ها!

فقط! اندازه يک تنهايي.

(دوست) اي مرهم درد دل من ،

ياد تو گرمي سرد دل من ،

(دوست) اي حجم حضورت خالي ،

دست تو سبزي زرد دل من...

کاش بودي!

که سرم را بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت

و به دستي که نفهميدم چيست.

بکشي دست به موهاي پريشاني من.

کاش بودي که به تو تکيه کنم ،

پشت من باشي و حامي دلم ،

دست بر شانه من بگذاري ،

پر کني خانه خالي دلم...

کاش بودي!

که اميدم بخشي

در هجوم همه حادثه ها...

کاش بودي!

ولي افسوس که جايت خاليست،

جاي آن تکيه گه شانه من

و حضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:58
+6
saman
saman
در CARLO
شادی امروزم را به خاطر نادانی دیروزم



ازدست دادم.....



خدایا نادانی امروزم را بگیرتا



شادی فردایم را از دست ندهم....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:54
+7
saman
saman
در CARLO
"دوستي"چقدر مي ارزد؟؟؟



قدر يک کوه طلا؟؟




يا که سنگي سر راه؟؟




چه تفاوت دارد؟




کاش هر قدر که هست




از تــــه دل باشد!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:41
+5
saman
saman
در CARLO
تو کجايي سهراب؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و چه با دل کردند...

واي سهراب کجايي آخر؟

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقايق کردند...

تو کجايي سهراب؟

که همين نزديکي عشق را دار زدند،

همه جا سايه ي ديوار زدند...

اي سهراب کجايي که ببيني حالا

دل خوش مثقالي است!

دل خوش سيري چند؟

صبر کن سهراب...

گفته بودي قايقي خواهي ساخت...!

قايقت جا دارد؟

من هم از همهمه ي اهل زمين دلگيرم!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:31
+5
saman
saman
در CARLO
سکوت عجیبی دارد اینجا...

تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و

نوشته هایم که ...

با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟

دلم برایت تنگ می شود

وقتی می خواهمت

وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی

است دیوانه ام می کند گاهی ...

می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...

کاش اینجا بودی

درست روبروی من!

سکوت می کردیم و در آن سکوت

من جرعه جرعه از شهد نگاهت سیراب می شدم

کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند

کاش می دانستی دلم .....

دلم گرفته ….

خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:22
+6
saman
saman
در CARLO
دلم تنگ می شود،گاهی...

برای حرف های معمولی...

برای حرف های ساده...

برای چه هوای خوبی!

برای دیشب شام چه خورده ای؟

و چقدر خسته ام از "چرا؟"

...از" چگونه؟"

خسته ام از سوال های سخت،

پاسخ های پیچیده،

از کلمات سنگین،

...

فکر های عمیق،

پیچ های تند،

نشانه های با معنا،بی معنا...

دلم تنگ می شود؛

گاهی...

برای یک "دوستت دارم"ساده!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:16
+6