گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47581
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman
در CARLO
کسی راکه دوست داری ازش بگذر

اگه قسمت توباشه برمی گرده

اگرهم برنگشت حتماازاول مال تونبوده

پس همون به[!] رفت...!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مگه کفتر بازیه؟؟؟؟؟؟؟؟{-9-}{-9-}{-9-}{-9-}{-9-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:20
+6
saman
saman
خاطره های لعنتی ! چرا ولم نمی کنین ؟
مث شناسنامه شدم که باطلم نمی کنین

یه دل پر از قصه دارم که بی خیال عالمه چشمای سردمو ببین

، مگه چیم از مرده کمه ؟

یه مهر باطل بزنین ، رو این شناسنامه برم برای این یه دونه مهر ،

یه عمره که منتظرم یه عمریه با زنده ها ، مرده گیمو سر می کنم

دارم نفس کشیدنو ، دروغی باور می کنم

من از صدای نفسام ، دیگه دارم خسته می شم

فقط یه پرونده بودم که تا ابد بسته می شم

خاطره های لعنتی ، ولم کنین دارم می رم شماها زندگی کنین ،

من دیگه باید بمیرم اگر کسی سراغمو از شماها گرفت،

بگین اون مث زنده ها نبود یه مرده بود فقط همین
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 16:04
+3
saman
saman
در CARLO
اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو
اینجا من هستم ؛تهی از زندگی و روزمرگی ، خالی تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ
معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام
اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی
من هستم و سازی مبهم
اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم
من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور
اینجا در شهری دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بیایی
در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ،
من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه
اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی تو. . .
حتی كلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/12 - 15:23]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 15:12
+4
saman
saman
در CARLO
سخت خوشی چشم بدت دورباد

سال و مه و روز و شبت سور باد

بنده‌ی زلفین تو شد غالیه

خاک کف پای تو کافور باد

خادم و فراش تو رضوان سزد

چاکر و دربان درت حور باد

عاشق محنت‌زده چون هست شاد

حاسد خرم شده مهجور باد

وصل تو بادا همه نزدیک ما

هجر تو جاوید ز ما دور باد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 15:04
+6
saman
saman
در CARLO
بيش ترين عشق جهان را به سوي تو مي آورم

از معبر فريادها و حماسه ها

چرا كه هيچ چيز در كنار من

از تو عظيم تر نبوده است

كه قلبت

چون پروانه اي ظريف و كوچك و عاشق است.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:46
+5
saman
saman
در CARLO
گلوی من ابری ترین تکه ی آسمان است

اما به من بگو

باران چرا

همیشه از چشمان تو آغاز می شود؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:22
+6
saman
saman
در CARLO
روزی دروغ به حقیقت گفت:
میل داری با هم به دریا بریم و شنا کنیم

حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد،

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند،

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهای خود را در آورد،

دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت،

از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،

اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:07
+5
saman
saman
در CARLO
سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !........... گفتی زیر باران باید رفت.....رفتم ولی !...... او نه چشمهای خیس و شسته ام را.......نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:01
+6
saman
saman
در CARLO
چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم ، کاش با من بودی میدادی جوابم

تو که میدونستی واست چقدر خرابم ، چرا وقتی رفتی بهم ندادی جواب هم

سوالم اینه که آخه چرا تو رفتی ، داره تنم میلرزه میگی خوب وقتی

بهم نخوریم همین کافیه پس ، از وقتی نیستی تو ذهنم کلی قافیه هس

بگو چرا ؟ ها ؟ بخدا تا به من نزنی حرفی ، نمیرم ، تو چرا واقعا رفتی‌؟

لااقل بهم بگو دوستت نداشتم بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم

اما تو میگفتی کمی دوسم داری ، اول جای عشق بود بعد شد داداش گاهی

یعنی‌ قصدت از اول این بود ، با من نمونی؟ حرف بزن، تو که اینقدر نامرد نبودی

به کی میگم وقتی اون نیست پیشم ، باشه، تو این امتحان هم بیست میشم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:54
+6
saman
saman
در CARLO
در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزند

در را گشودم روی او

دیدم غم است در میزند

ای دوستان بی وفا

از غم بیاموزید وفا.....

غم با همه بیگانگی

هر شب به من سر میزند
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 13:41
+6