یافتن پست: #آغوش

saman
saman
سیگار با مشروب با طعم هم آغوشی

یعنی فراموشی فراموشی فراموشی

بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم

بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم

بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم

با هر که می شد هر چه میشد امتحان کردم





اما نشد هیچ کس جای تو را برایم پر نکرد گل من
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 12:46
+4
roya
roya
در CARLO
گاهی دلـــــ ♥ ـــــ ت بهونه هایی میگیره که خودت انگشت به دهن می مونی.

گاهی دلـــــ ♥ ـــــ تنگی هایی داری که فقط باید فریادشون بزنی اما سکوت میکنی.

گاهی دلـــــ ♥ ـــــ ت نمیخواد دیروز رو بیاد بیاری ... انگیزه یی برای فردا نداری ... امروز هم که ...

گاهی دلـــــ ♥ ـــــ ت میخواد زانوهات رو تنگ در آغوش بگیری ...

و گوشه یی از گوشه ترین گوشه یی که میشناسی بشینی و

فـــقـــطـــ نــــــگــــــــــاه کـنــیـــــــ .

گاهی چقدر دلـــــ ♥ ـــــ ت واسه یه خیال راحت تنگـــــ میشه.

گاهی دلـــــ ♥ ـــــ گیری ..

شاید از خودت ...

شاید از ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 10:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
[✿] فـآحشــہ رآ خُــ❣دا فــآحشــہ نـکــَرد!


آنـــآטּ کــہ در شـهـر نــآטּ قسمــﭞ می کننـد


او رآ لنـــگ نــآטּ گــذاشتــہ اند


تــا هــر زمــآטּ کــہ لنــگ هــَم آغوشــی مـآنـدنـد


او رآ بــہ نــآنـی بخـَـرنـد../(!)
دیدگاه  •   •   •  1392/04/8 - 20:40
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بودنت را دوســت دارم....
وقتی مــــرا ...دربر میگیری ....
و به آغوشــت ســــــفت... مرا می فشـــاری...
وادارم مــــــــــی کنی که...
به هیچ کس فکر نـــــکنم ....
جز تـــــو....!
***
دیدگاه  •   •   •  1392/04/8 - 20:27
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تَنِش جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی! تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد مثلا آغوش تو !
3 دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 20:14
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
یه آدمهایــــی تو دنیــــــا هستن که وقتـــــی باهاشون هستی احســــــاس می کنی خودتــــــــی! . آغوششون امن ترین جای دنیاست! بودن باهاشون بهترین لحظاتـــــــــ دنیاستــــــــــ ... این آدمها کـــــــــــم هستن ..ولــــــــی هستـــــــن {-41-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 16:35
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 16:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پروردگارا تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی
و من عجیب ؛ به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 18:33
+4
saman
saman
صدایت میزنم ...


پرستوها لال میشوند .


نگاهت میکنم ...


شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .


دست هایت را


میگیرم ...


خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .


در آغوشت آمدم ...


دیگر ادامه ی شعر یادم رفت....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:51
+3
saqar
saqar
در CARLO


دلتنگي هايت را در آغوش بگير و بخواب …



هيچكس آشفتگي ات را شانه نخواهد زد …



اين جمع پر از تنهاييست .
آخرین ویرایش توسط 28000 در [1392/04/4 - 18:36]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/4 - 18:27
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ