یافتن پست: #اتاق

zahra
zahra
راه حل تضمینی برای افزایش سرعت اینترنت .....

کابل مودمو میگیرین، خَمش میکنین! با این حرکت اینترنت پشت سیمتون جمع میشه بعد یهو ولش میکنین، اینترنت با فشار میاد تو مودمتون!
تذکر: مودمو جای مناسبی قرار بدین و سیم رو زیاد نگه ندارین چون ممکنه اینترنت زیاد به مودم برسه و مودم از کابل جدا بشه و کف اتاقتون اینترنتی بشه.!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 13:58
+9
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
از خدا پول خواستم بانك داد

درخت خواستم جنگل داد

اتاق خواستم خونه داد

حالا ميترسم تو رو بخوام

يه گله گوسفند بده !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 13:36
+6
hamidreza
hamidreza
دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مسئله خاصی نیست

مسئله خاص از اونجا شروع میشه که : سوسکه ناپدید میشه … !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 21:55
ronak
ronak
یا حـــضرت عباس :O

این تو اتاق من باشه سکـــته ناقص کردم |:
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 14:57
+6
zahra
zahra
به يه نفر گفتن چه وقتي خيلي ضايع شدي گفت : يه روز دختر خالم بهم زنگ زد گفت: بيا خونه خاليه!! منم خوشحال شدم رفتم. در رو که باز کردم ديدم کسي نيست! دختر خالم گفت: من ميرم تو اتاق تو هم 5 دقيقه ديگه بيا تو!! منم 5 دقيقه بعد رفتم تو ديدم همه ميگن تولد تولد تولدت مبارک. بعد به طرف ميگن خب چه ربطي داشت! ميگه: اخه لخت رفته بودم تو
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 21:18
+7
-2
ronak
ronak
دختر:بابا می تونم برم پیش دوستم درس بخونم؟

بابا : نه نمیشه برو اتاقت درس بخون.

دختر:چرا آخه بابا؟

پدر:واسه اینکه سالها پیش مامانت هم میومد پیش من درس بخونه !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 14:11
+2
ronak
ronak
بیماری یخچال گرایی نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال
می‌کند،در حالی‌ که نه تشنه است،نه گرسنه است،و نه اصلا میداند که چه می‌خواهد از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود سرگردان راه آشپزخانه را در پیش می‌گیرد درب یخچال را باز می‌کند چیزی بر نمیدارد درب را می‌بندد این بیماری به وفور در میان متولدین دهه‌های ،۶۰ و ۷۰ به چشم می‌خورد
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 13:44
+3
ronak
ronak
دختره میگه اگه من برم خارج تو با یه دختر دیگه ای دوست میشی؟ پَـــ نَ پَـــ میرم تو اتاقم خودمو حبس می کنم رو دیوارشم می نویسم: شاید این جمعه بیاید ... شاید
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 12:09
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
از دوستان:

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 19:12
+5
نیوشا
نیوشا
منم اعتراف میکنم یه سری استدم با من لج کرده بود نمیدونم چرا- باهاش خوب شدم تا آبها از آسیاب بیوفته بعد یه روز از اتاق اساتید براش چایی اوردم و توش توف کردم دستمو توش کردم و....{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 14:47
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ