یافتن پست: #احساس

parisa
parisa
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﺳﺖ
.
"ﻟﻌﻨﺘﯽ "
.
ﻣﺰﺭﻋﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ،
.
.
.
.
.
ﻫﯽ ﺷُﺨﻤﺶ ﻣﯿﺰﻧﯽ !!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 22:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خدایا...
دلم را کسانی میشکنند که هرگز راضی به شکستن دلشان نبودم...
از آدمهایت نمیگذرم...
از دل سنگشان...
از جنبه نداشته شان...
از تمام خوبی هایی که دلشان را زد...
خدایا...
از خودم هم نمیگذرم...
حق من این همه مهربان بودن و احساس داشتن نبود...
حق من این همه تنهایی نبود...
خدایا من با آدمهایت بد نبودم ولی بد کردند... :(
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:24
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.
دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 12:09
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.»خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرین ‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:11
+5
reyhan 70
reyhan 70
عروس متولد 74 داماد متولد 72!
کدام گزینه صحیح است؟
1) ما ترشیدیم رفت
2) اینا خاله بازی راه انداختن
3) دارندگی و برازندگی
4) پسره و دختره چیزی تو خودش دیده حتما
5) تف تو روشون که اینطوری احساسات ما رو جریحه دار می کنند
6) من زن مــــــــی خـــــــــــوام <img src=(" title=":((" />( !!××!!

جواب من: گزینه 1
جواب شما؟؟؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 23:35
+6
saman
saman
قلبم محکوم شد به ساده بودن

غرورم محکوم شد به خونسرد بودن

احساسم محکوم شد به کم حرف بودن

دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن

چشمانم محکوم شد به سرخ بودن

آسمانم محکوم شد به ابری بودن

دست هایم محکوم شد به سرد بودن

آرزو هایم محکوم شد به محال بودن

وجودم محکوم شد به تنها بودن

و عشقم محکوم شد به مردن{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 11:24
+2
parisa
parisa
حس خوبیه … به خودت میای میبینی به کسی که رهات کرده و بدجور بهت ظلم کرده دیگه نه نیازی داری نه احساسی ولی اون داره از بی تو بودن میمیره !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 11:22
+6
alireza
alireza
کودکی که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به انجا بروم؟

خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .

او در انتظار تو است و از تو نگهداری می کند.

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه

کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد: فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.

خداوند او را نوازش کرد و گفت که فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند چه کسی از من محافظ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:58
+10
alireza
alireza
خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان



اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود



و به قدر نیاز تو فرود می‌آید



و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود



و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود



و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود...



پدر می‌شود یتیمان را و مادر



برادر می‌شود محتاجان برادری را



همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را



طفل می‌شود عقیمان را



امید می‌شود ناامیدان را



راه می‌شود گمگشتگان را



نور می‌شود در تاریکی ماندگان را



شمشیر می‌شود رزمندگان را



عصا می‌شود پیران را



عشق می‌شود محتاجان به عشق را



...



خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...



به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس



بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا



و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف



و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک



و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...



و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!



چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه



بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند



در دکان شما کفه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:51
+8
saqar
saqar
در CARLO
مرد بايد...
وقتي مخاطبش عصبانيه , ناراحته , ميخواد داد بزنه
وايسه روبروش بگه :
تو چشام نيگا كن , بهت ميگم تو چشام نيگا كن!!
حالا داد بزن , بگو از چي ناراحتي؟!!

... بعد مخاطب داد بزنه , گله كنه, فرياد بكشه , گريه كنه
حتي با مشتاي زنونه ش بكوبه تو سينه مرد
ولي آخرش خسته ميشه ميزنه زير گريه...
همونجا بايد بغلش كنه
نذاره تنها باشه!
حرف نزنه ها , توضيح نده ها
كل كل نكنه ها , توجيه نكنه ها
فقط نذاره احساس كنه تنهاست!!

مرد بايد گاهي وقتا مردونگيشو با سكوت ثابت كنه!!
با بغلش كردنش...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:38
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ