یافتن پست: #اشک

مهراوه
مهراوه
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد !
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:38
+4
payam65
payam65
و حال رفته ای...بغض بدی در گلویم داره آتیشم میزنه...عاقبت ما آنچه خواهان بودیم میشد...میدانم باکسی رفتی و من فقط باید تنها باشم...آری میگویی من در قلب توام اما حالا قلب تو جای دو نفر را دارد؟

گلوم را بغض و گریه حسابی خسته کرده.

آری آغوش من را حس نکردی و رفتی و حتی خواهانه آغوش من بودی و گفتی به دلت مونده یکبار یک روز یکجایی در آغوش من باشی...

ستاره ها امدند بر بامه خانه ام زیر بغل هایم را میگیرند و شبه دستی میشوند و همش اشک هایم را پاک میکنند...آخه عزیزه من پیش خودت نگفتی که من بمیرم؟؟؟

بقدری خفه هستم در گلویم که دارم به عکست مینگرم و اشک را بی صدا بر صورتم میکشم...هوای دلم را بد سوزاندی مهربانم.

حالا تیغ برمیدارم و شروع میکنم:

1.اولی، فقط برای اینکه یادم نره یک روزی عاشقت بودم عزیزم..یک لحظه عکستو بغل میکنم و بارون و حس میکنم از پنجره و حال اشکامو پاک میکنم از دفترم

2.دومی، فقط برای اینکه خیلی دلتنگتم و دوست داشتم بودی تا برات ترانه بخونم

3.سومی، فقط برای اینکه بتونم غصه هامو برایت بخوانم و از شانه های ظریفت آن خسته گی ها را بردارم.

4.چهارم،فقط برای اینکه خیلی دوستت دارم و خو
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:07
+1
babak
babak
قویترین " مرد " دنیا هم که باشی محتاجی! محتاج اشکهای عاشقانه یک " زن " که از چشمهای نگرانش بروی کویر زخم هایت ببارد! ... و این تنها التیام است{-35-}{-35-}{-23-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 16:43
+2
مهسا
مهسا
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو دردش متفاوت باشد ویرانم می کند من از دست رفته ام ، شکسته ام می فهمی ؟ به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛ اما اشک نمی ریزم پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند........درد می کند..
دیدگاه  •   •   •  1391/01/8 - 19:45
+5
reza
reza
می دانستم عاشق بارانی ،

آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،

تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد

این اشکهای من است که بر روی تو میبارد

آسمان با دیدن چشمهای من می نالد

عشق همین است و راه آن نفس گیر

باز هم می خواهم عشق را با تمام دردهایش،

دردهایی که درد نیست چون درمانش تویی ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/8 - 01:15
+2
مهسا
مهسا
یه شوهرم نداریم شب بگیم ببرمون بیرون اونوقت بگه نه , ما هم از لجمون تایر ماشینشو پنچر کنیم صبح که میخواد بره سر کار ببینه کلافه شه , ما هم موزیانه بخندیم بگیم آخی الهی اشکال نداره عزیزم ولی خب باز خوبه دیشب نخواسیم بریم بیرون وگرنه میخورد تو ذوقمون !{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 22:41
+6
Danial
Danial
نبود ... پيدا شد ... آشنا شد ... دوست شد ... مهر شد ... گرم شد
عشق شد ... يار شد ... تار شد ... بد شد ... رد شد ... سرد شد
غم شد ... بغض شد ... اشک شد ... آه شد ... دور شد ... گم شد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 21:40
+6
tamanna
tamanna
حرف راست و خوشگل و موشگل
خب حالا که می‌خواستین اسکار بدین چرا حجت و راضیه رو دعوت نکرده بودین؟
اونا هم آدمن...
بچه های اونا هم بچۀ آدمن...
تولۀ سگ که نیستن که...
اِشکالشون... اشکالشون اینه که بلد نیستن خوب حرفشون رو بزنن....
اشکالشون اینه که زود از کوره در میرن...
ولی اینا دلیل نمیشه که...
نادر و سیمین و حجت و راضیه به یه اندازه تو این افتخار سهیم بودن راس نميگم...............
5 دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 21:03
+11
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتي دلت خسته شــد ، ديگر خنده معنايي ندارد فـقـط مي خندي تا ديگران ، غم آشيانه کرده در چشمانت را نـبـيـنـنـد ! وقتي دلت خسته شــد ، ديگر حتي اشکهاي شبانه هـم آرامت نمي کنند فـقـط گريه مي کني چون به گريه کردن عادت کرده اي ! وقتي دلت خسته شــد ، ديگر هيچ چيز آرامت نمي کند به جز دل بريدن و رفتن....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 20:36
+2
reza
reza
کودکی ام را می خواهم ...
چشمان معصومم را
قلب پاکم را
اشکهای صادقم را
خنده های شورانگيزم را
عروسک هايم ٬ دو چرخه ام ... هم بازی هايم را
کودکی ام را می خواهم ...
آزادی فرياد کشيدن را
دلبستگی های ساده ام را
دنيای بی نهايت روياهايم
کودکی ام را می خواهم ...
دنيای بی رنگ هزار رنگم را
آن بهشت کوچکم را
دیدگاه  •   •   •  1391/01/6 - 18:35
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ