یافتن پست: #اشک

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه چیزی تو گلوم گیر کرده بهش میگن بغض...!
نمیدونم توفش کنم!
یا تبدیل به اشکش کنم!
یا بذارم همونجا بمونه تا خفه شم...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 17:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می ریزد اشک از دیدگانم
می غلتد بر گونه هایم
چه شور
با نمکی خاص
می گویند:
گریه یا از شوق است
یا از سر درد
و جنس گریه ام ؛ همین است
از سر درد
نه برای خود
که برای دیگری
برای رفتنش
برای تنهاییش
برای درد های سینه اش
برای ناگفته هایش
دوست دارم گریه کنم
اینبار برای خود
نه برای او
برای فرصت های از دست رفته ام
برای ماندم در برزخ
برای اما و اگرهایم
که همیشه با من است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیدین بعضی شاعرا میگن:
" زیر باران گریه کردم تا تو اشکامو نبینی "
من موندم چرا این که اینقدر تلاش کرده که نبینه داره خودشو لوووو میده ؟؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ساعت 3 صبح :
ایرانسل :مشترک گرامی بیداری ؟
من : اره کاری داری ؟
ایرانسل : شنیدم با اون همراه اولی ه به هم زدی ؟؟؟ اره ؟؟؟
من : اره بابا اصلا باهاش حال نکردم.
ایرانسل :اشکال نداره صبر کن خودم یه ایرانسلی شو واست پیدا کنم همه توو کف بمونن . همه ی همراه اولی ها این شکلین سخت نگیر
من : باشه رفیق کاری نداری فعلا ؟
ایرانسل : قربونت بـــوس عزیزم خواب خوبی داشته باشی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 15:17
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پوست کلفتی ؛ربطی به آدم بودن نداره ! فقط مسیر اشکات پشت و رو می ﺷﮧ .... به جای بیرون می ریزند تووツ



دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 14:52
+2
roya
roya
در CARLO
سـری که از دوس دخترش نپرسـه کجا میـری ،

کجا میـای ؟، 

بهـت نگه زود میـری خونـه ، 

نگه رسیـدی زنـگ بـزن ، 

نگـه روسریتـو بکـش جلـو ، 

روزی 10بـار زنگ نزنـه ،... ... 

جلوی دوستـاش دستتـو سفـت تر نگیـره ، 

نگه فقـط 5min بیـا جلـوی در ببینـمـت ، 

نبرتـت برف بـازی ، 

واست عروسـک و پاستیـل و لواشک نخـره . . 

اصن پسـر نیــــــــــــــــس . . . <img src=" original-title=":|" /> 

شلغمه، 

هویجه، 

سیفی جاته، 

پلانکتونه ، 

جزء اشیـا محسوب میشه ، 

می خوام نباشه اصن....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 14:28
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
لمس کن کلماتی را که برایت مینویسم....


تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست....



تا بدانی نبودنت آزارم میدهد....


لمس کن کلماتی را که لمس ناشدنیست....


که از قلبم بر قلم و کاغذ میچکد....


لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پرشیار....


لمس کن لحظه هایم را....


تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم....


لمس کن....


این با تو نبودن ها را لمس کن....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:19
+5
saman
saman
در CARLO
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی 

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم 

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم 

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد 

اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 11:40
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


گاهى باید بغضت را بخورى و اشکت را تف کنى که مبادا دل کسى بلرزد... حتى درتنهایى خودت حق اشک ریختن ندارى چرا که قرمزى چشمهایت دل میشکند...!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 01:08
+5
پوریا
پوریا
نبود ... پیدا شد ... آشنا شد ... دوست شد ... مهر شد ... گرم شد
عشق شد ... یار شد ... تار شد ... بد شد ... رد شد ... سرد شد 
غم شد ... بغض شد ... اشک شد ... آه شد ... دور شد ... گم شد ... تمام شد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 22:21
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ