"یه کیف پول پیدا شده"
با خودم گفتم بذار شانسمو امتحان کنم
رفتم توی مغازه دختره (مغازه دار) گفت نشونی بدید تا بهتون بدم
منم گفتم یه کیف که توش پول هست درسته؟
اونم گفت بله این کیف مال شماست!!
ینی اشک تو چشام حلقه زد که شاسکول تر از منم هست!!!
فردای روزی که به من گفتی دوستت دارم دیگر نبودم به دنبال کور سویی از امید رفته بودم امیدی که تو در دل من کاشتی آبیاریش می کنم قول می دهم روزی درختی تنومند شود با شاخ و برگی بسیار هر رهگذری گذشت بگوید خدایش بیامرزد کسی که این درخت را کاشت نهال احساست جوانه زد در تنهایی غریبانه گریبان خاموشم خشکیده بودم بارور شدم این احساس از آن منست برای این احساسم فخر می فروشم به تو به تو که تنها کور سویی از امیدم بودی برای این احساس تنهاییم خاک شد خاکی که به پای نهال امیدی که تو به من دادی ریختم قطرات اشکم آبیاریش کرد اکنون دیگر تنها نیستم درخت آشنایی تو نزدیک است
سنگ قبر من بنویسـید خسته بود اهــل زمین نبود
نـمازش شــکســته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسـته بود بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود
بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
اشک حسرت چهره ام را می گداخت
دیگر از غم،طاقت و تابم نبود
زانکه در این کوره راه زندگی آسمانم بود و مهتابم نبود
پرده ی جانکاه ظلمت را بسوز !
ای دل من شعله ی آهت کجاست؟؟
جانم از این تیرگی بر لب رسید آسمان عمر من ! ماهت کجاست ؟؟
بگو با چشمهای منتظر به در که می آیی
تو از پشت هزاران لحظه های رفته تا امروز بگو با من
بگو ای اشک همیشه چشمانم که می آیی
دوباره مرهمی با رستمهای مهربان خود
نهی بر زخمهای سینه ام ، این سینۀپرسوز بگو با من
تو ای تنها نیاز دستهای خالی و سردم
بخوان از انتهای طاقت و صبرم که من دیگر تو را در امتداد انزوای خویش گم کردم بگو با من که می آیی
بگو با من که می آیی ، بگو