یافتن پست: #اشک

saman
saman
در CARLO

کاشکی دنیا واسه یک شب مال من بود اون وقت با خوشحالی از دنیام پرتت می­کردم بیرون

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 13:13
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بهر مومن اشک باشد اسلحه

نی مقام و نی اثاث و امتعه

گر به او رنجی رسد از روزگار

صبر آرد درگه پروردگار

ناله و زاری کند با این سلاح

بی نیاز از لشکر و جند و سپاه

میکند طرح شکایت بر خدا

از تمام غصه ها و رنج ها

هوشیاران را کجا بیهوشی است

معنی تسلیم کی خاموشی است

گر به حق داری تو تسلیم و رضا

راز دل گو با زبان اشکها

ای برادر مشکل ار داری بگو

با خدایت گفتگو کن گفتگو

نیست عابد معنی صبر و رضا

که رها سازی وسیله از دعا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:09
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
برفت آن زمان نزد فخر زمن

زنوباوگان قاسم بن الحسن

بگفتا مرا اذن پیکار ده

مرا فرصتی بهر این کار ده

بگفتش عمو جان در این کارزار

تویی از برادر مرا یادگار

بسی بوده در دل تو را آرزو

که در حجله داماد ببیند عمو

عمو را بگفت قاسم نامدار

که بعد تو باشم دگر داغدار

سر زلف قاسم سپس شانه زد

جهان آفرین شاد و شکرانه کرد

به میدان فرستاد داماد را

که تا برکند ظلم و بیداد را

به جنت گرفت حجله بخت از او

به پیکار رسوا شد از او عدو

بسی اشک عابد زغم چون بریخت

زهجران قاسم فلک خون گریست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:03
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بعد قتل شه میان قتلگاه

ذوالجناح برگشت سوی خیمه گاه

اهل بیت شاه گرد آن فرس

کای خداوندا تویی فریاد رس

او فرس کو صاحب و کو همدمت

پر شده از تیر و از پیکان تنت

از چه یار خود زمین بگذاشتی

یکه و تنها قدم برداشتی

آمدی خونین بدن ای بسته لب

آب خوردی یا که هستی تشنه لب

مرحبا بر تو ز جانبازی تو

آفرین بر این فداکاری تو

کس ندیده اشک غم را از فرس

این حکایت از تو جاوید است و بس

فخر بنموده است عابد ر سپاه

بر تمام خیل اسبان ذوالجناح
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سرود مجلس است اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه تو است

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازی است که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصود و من نو سفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

راه خلوت گه خاصم به نما تا پس از این

می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم

خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار

و ز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظ شاید اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و در و غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهانگیر بگو

تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:49
+4
mina
mina
مرد از زن خیلی تنهاتره!!
مرد موهاش بلند نیست که توى بى کسى کوتاهش کنه و اینجورى لج کنه با همه ى دنیا!
مرد نمیتونه وقتى دلش گرفت زنگ بزنه ب دوستش و گریه کنه و خالى بشه!
مرد نمیتونه درداشو اشک کنه!ی اخم خشن میکنه و میچسبونه ب پیشونیش!
ی وقتایی ی جاهایی ب ی کسانى باید گفت:میم مثل مرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:09
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
پارسال با او زیر باران قدم میزدم ………..

امسال او را با دیگری زیر باران اشک های خودم میبینم …………………………

 

 شاید باران پارسال اشک های کس دیگری بود………. .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:42
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی دلم باران می خواهد
 دلم می خواهد باران ببارد تا زیر باران قدم بزنم
 از هوای بارانی لذت ببرم و تا دلم می خواهد گریه کنم
 باران ببارد تا کسی اشکهای سرریز شده از چشمان مرا نبیند
 گاهی مرد بودن سخت تر از سنگ زیر آسیاب بودن است
 کاش کودک بودم تا برای ابراز احساسات تلخ و شیرین زندگی
 مجبور به نقاب گذاشتن بر چهره خود نمی شدم
 این هوای صاف این روزها هم گاهی مزاحم است.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:13
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول
 رفتم نشستم کنارش
 گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
 گفت:بفروشم که چی؟
 تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
 دیشب حالش بد شد و مرد
 با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
 گفتم:بخرم که چی؟
 تا دیروز میخریدم برای عشقم
 امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…!
 اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
 با مردونگی گفت:بگیر
 باید از نو شروع کرد
 تو بدون عشقت,من بدون خواهرم…!.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:47
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
وقتی نیست نباید اشک بریزی

باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ….
 تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
 همین ها تو را میسازد…
 سنگت می کند درست مثل خودش !
 باید یادت باشد حالا که نیست
 اشکهایت را ندهی هرکسی  پاک کند …
 میدانی؟

آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد…. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:26
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ