یافتن پست: #اشک

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بیزارم از این خوابها
که هر شب مرا به آغوش تو می آورند
و صبح
با اشک
از تو جدایم میکنند...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 19:11
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
به جای دسته گلی که فردا بر قبرم نثار می کنی ،
امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن ،
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم میریزی ،
امروز با تبسمی شادم کن ،
به جای آن متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم مینویسی ،
امروز با حرف کوچکی خوشحالم کن من امروز به تو نیاز دارم ، نه فردا...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 10:58
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
تفاوت رو خودتون احساس کنید:

این عکس فرق اسطوره و اسطوره نما رو نشون میده

یکی وقتی مقابل تیم سابقش بازی میکنه وقتی تیمش میبازه تو رختکن گریه میکنه و بعد از اخراجش لباس پرسپولیس رو نشون میده

یکی دیگه هم وقتی تیم سابقش رو میبره شش متر مپره هوا از خوشحالی و بعد از بازی تو کنفرانس مطبوعاتی میگه خدا بهم عزت داد که بالای پرسپولیس باشم

اشکال نداره آدم ها رو تو شرایط سخت میشه شناخت

دنیا اینطوری نمیمونه


این پست صرفا جهت مقایسه بود


آخرین ویرایش توسط moricarlo در [1392/04/23 - 19:45]
4 دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 19:44
+5
-4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ابری رسید و آسمانم از تو پر شد
بارانی آمد ، آبدانم از تو پر شد
نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک
اول دلم پس دیدگانم از تو پر شد
جان جوان بودی تو و چندان دمیدی
تا قلبت بخت جوانم از تو پر شد
خون نیسیتی تا در تن میرنده گنجی
جانی توو من جاودانم از تو پر شد
چون شیشه می گرداند عشق ، از روز اول
تا روز آخر ، استکانم از تو پر شد
در باغ خواهش های تن روییدی اما
آنقدر بالیدی که جانم از تو پر شد
پیش گل سرخ تو ،‌برگ زرد من کیست ؟
آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد
با هر چه و هر ﮐس تو را تکرار کردم
تا فصل فصل داتسانم از تو پر شد
ایینه ها در پیش خورشیدت نشاندم
و آنقدر ماندم تا جهانم از تو پر شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 18:34
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از این شب های بی پایان،

چه می خواهم به جز باران

که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم

نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم

و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...

به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،

دریغ از لکه ای ابری که باران را

به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند

نه همدردی،

نه دلسوزی،

نه حتی یاد دیروزی...

هوا تلخ و هوس شیرین

به یاد آنهمه شبگردی دیرین،

میان کوچه های سرد پاییزی

تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن

که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم

ببار امشب!

من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.

ببار امشب

که تنها آرزوی پاک این دفتر

گل سرخی شود روزی!

ودیگر من نمی خواهم از این دنیا

نه همدردی،

نه دلسوزی،

فقط یک چیز می خواهم!

و آن شعری

به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...  


دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:40
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بی اعتماد زیستن

این سان به آفتاب

بی اعتماد زیستن

این سان به خاک و آب

بی اعتماد زیستن

این سان به هر چه هست

از آن همه شقایق بالند در سحر

تا این همه درخت گل کاغذین

که رنگ

بر گونه شان دویده و

بگرفته جای شرم

بی اعتماد زیستن

این سان به چشم و دست

در کوچه ای که پاکی یاران راه را

تنها

در لحظه ی گلوله ی سربی

در اوج خشم

تصدیق

می توان کرد

آن هم

با قطره های اشکی در گوشه های چشم


دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:37
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani



در این خانه ی متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

و من چون شمع می سوزم

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

و من گریان و نالانم

و من تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش ، اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند




دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 16:24
+2
saman
saman
در CARLO
پسرک با ناراحتی پرسید: آیا مرا فراموش می کنی؟؟



دخترک با بغض پاسخ داد:چگونه فراموشت کنم در حالی که...



.



.



.



.



.



اسم تو پسورد ایمیل من است؟!



چشمان پسر پر از اشک شد . . .



.



.



.



.



.



پسرک سریع به خانه برگشت ، ایمیل دختر را دزدید و با دوست های او دوست شد!





ینی انقد بیشورن بعضی پسرایا(بلانسبت خودم و بروبچ بیاتویونی)

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/23 - 14:27]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 14:27
+2
saman
saman
یه سری لذتها هم فقط مختص ایرانی هاست...





مثلا یه پول پاره پوره و داغونو یه جوری به یه راننده‌ای ، بقالی، چیزی بندازی و ازش خلاص شی!



عادم احساس پیروزی می کنه ؛ حتی در برخی موارد دیده شده که اشک توی چشمای طرف جمع شده!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/22 - 17:00
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
حس میکنم تعریف زیبایی همان چشمان توست
باران نبارد کاشکی چون آسمان چشمان توست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/22 - 10:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ