یافتن پست: #اشک

saman
saman
در CARLO
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺳﻮﺳﯿﺲ ﮐﺎﻟﺒﺎﺱ ﺩﺍﺭﻩ

ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯﻩ

ﮔﻔﺖ : ۵۰۰ ﮔﺮﻡ ﮊﺍﻣﺒﻮﻥ ﻣﺮﻍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ کیفیتشﺧﻮﺑه ؟

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ ، ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻡ

ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﺷﺪ ۷۰۰ ﮔﺮﻡ ، ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ؟

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺳﮕﻢ ﭼﺎﻕ ﻣﯿﺸﻪ،ﮐﻤﺶ ﮐﻦ!

ﺩﻭﺳﺘﻢ |:

خخخخخخخخ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 14:03
+5
saman
saman
در CARLO
دﺧــتره تو فیسبوک پست زﺩﻩ :
دلم هوس هلو کرده :|
300 ﻫﺰﺍﺭ ﺗــــــــﺎ ﻻﯾﮏ ﺧـــﻮﺭﺩﻩ |:
3000 ﺗــــﺎ ﮐـــﺎﻣﻨﺖ ﮔﺮﻓﺘــــﻪ :|
ﯾﻪ ﺳـــﺮﯾـــﺎ ﻫﻢ ﭘــــﺎﯼ ﭘﺴﺖ جوﻥ ﺩﺍﺩﻥ !
ﯾﻪ ﺳـــﺮﯼ هم ﺍﺷﮏ ﺷـــﻮﻕ ﺭﯾـــﺨﺘﻦ !
ﺍﻭﻧـــﻮﺥ ﻣﻦ ﺍﯾــــﻦ ﺟـــﺎ مثلِ ﺷـــﺎﻃﺮ ﻧــﻭﻧﻮﺍ ﺗـــﻨﺪ ﺗﻨـــﺪ ﭘﺴﺖ
ﻣﯿــﺰﺍﺭﻡ ﮐﺴــﯽ ﻻﯾــﮏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ :|
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 13:25
+15
saman
saman
در CARLO
ای دل نگفتمت که گرفتار می شوی

با دست خود اسیر شب تار می شوی

ای دل نگفتمت که بمان و سکوت کن

دست از کسان بدار که بی یار می شوی

رفتی و بال بال زدی در هوای عشق

دیدی چه زود خسته و بیزار می شوی

با تو نگفتم ای گهر اشک بی دریغ

بر گونه ام مریز که تب دار می شوی

دیدم که می روی پی دیدار

گفتم مرو فسرده و بیمار می شوی

گفتم اگر که عاشقی ات پیشه هست و راه

رسوا چو عشق بر سر بازار می شوی

ای دل نگفتمت که تو هم با مرور عمر

آخر به دست دور زمان خوار می شوی

رفتی، هنوز هم به تو اندیشه می کنم

دانم که زود خسته از این کار می شوی
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/18 - 17:40]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:40
+3
Burden
Burden
@mohammadmahdi
داداش شرمنده زیادی اذیتت کردم.مثه اینکه دیگه نوبت این رسیده که از اینجا برم

@moricarlo
داداش من پرسپولیسی نیستم اما پرسپولیسیا رو دوست دارم.اگه شوخی کردم ببخش

@tiyam
اگه شوخی کردم فقط محض خنده بوده

از کل بچه های بیا2یونی معذرت میخوام اگه بهشون بی احترامی کردم
نکته آخر اینکه من هنوز خودم خودمو نشناختم، شما دنبال شناختن من نباشید
بعد از این پیام من دیگه به این سایت نمیام
پسوورد حساب کاربریم رو هم میدم به یکی از بچه ها اگه خواست ازش استفاده کنه ولی بدونید اون دیگه من نیستم ، یکی دیگه ست با اخلاقیات جدید و شایدم بهتر!

مخلص شما James

{-22-}
6 دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:28
+6
-1
saman
saman
در CARLO
چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:27
+2
saman
saman
در CARLO
پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

همه شب;

پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

و در مجادله ناکوک دل و عشق،

کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

تو میدانستی;

رویای شیرینم، یخیست

"هایش" کردی

چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:16
+3
saman
saman
در CARLO
امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:10
+3
saman
saman

اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:51
+4
saman
saman
در CARLO
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:27
+4
saman
saman
در CARLO

روزگاری خواهد رسید . . .

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد . . .
...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .

به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .

به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .

به یاد خواهی آورد آغوشم را
. . .

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :
من آغوشت را می خواهم
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/18 - 15:02]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:01
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ