یافتن پست: #امروز

محمد
محمد
یار و همــــــــــسر نـگرفــــــــتم که گرو بود سرم
تو شـــــدی مــــادر و مـــن با همه پیری پسرم
تو جـــگر گوشه هـــــم از شـــــیر ب[!] و هنوز
مــن بیچاره همان عـاشق خونـــــین جــــــگرم
خــون دل میخورم و چـشم نظـــــر بازم جــــام

جرمم این است که صاحبـدل و صــــــاحبــنظرم
مــــن که با عشـــق نراندم به جوانی هوسی
هـــوس عشق و جـوانی است به پیرانه سرم

پدرت گــوهر خود تا به زر و سیم فــــــــــروخت
پـــــدر عشـــــق بســــوزد که در آمــــــد پــدرم
عشـق و آزادگـــــی و حـسن و جـوانی و هــنر
عجـــبا هیــچ نــــــیرزید که بی ســـــیم و زرم
هنــــــرم کاش گـــــــــــره بند زر و سیـــمم بود
که به بازار تـو کـــــــاری نگـــــــشود از هــــنرم
سیـــــزده را همه عــــــــــالم بدر امروز از شهر
مــــــن خود آن ســــیزدهم کز همه عالم بدرم


تـــا به دیـــــــوار و درش تـــــازه کـنم عــهد قدیم

گاهـــی از کوچه ی معــــشوقه ی خود میگذرم

تو از آن دگـــــری رو کــــــــــه مــــرا یاد تو بـــس
خود تو دانــــــی که مـن از کــــان جهانی دگرم
از شــکار دگــران چشـــــم و دلـــی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 14:04
+5
مهراوه
مهراوه
امروز سالگرد عروسی مامان و بابامه
به بابام میگم اگه زمان دوباره به عقب برگرده دوباره با مامان ازدواج میکنی؟
بابام میگه : اره ولی تو رو به دنیا نمی آوردم !!{-16-} {-20-} {-8-}
{-33-} {-18-}
6 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 13:00
+7
payam65
payam65
آمـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا بی وفـا حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا

در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا

شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 19:58
Alireza
Alireza
ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد

در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله

درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

آواز تـیشــه امشــب از بیستـون نــیامـد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را

وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت

با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد
{-35-}
آخرین ویرایش توسط Belondy در [1391/01/14 - 11:58]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 18:47
+4
نیوشا
نیوشا
امروز شــــــــعری برایـــــــت گفتــــــــــم مـــــی دهــــم پرنده هــــا بیــــــاورنـد تو هم تکه ای از آسمــــــــــان برایم بفرســـــــــت تا از پنجره ام بیـــــــــــاویـزم، زیرا شـــــــــب ها اتاقـــــــــــم مــــــــاه نــــــدارد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 23:10
+5
محمد
محمد
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
آخرین ویرایش توسط Ghoghnus در [1391/01/12 - 23:07]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 23:03
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست



مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا

دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن



در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها



گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 01:01
+7
reza
reza
رویاهامان گاهی دست یافتنی

وگاهی در بستر نابودی

گاهی در اوج

گاهی با موج

گاه راه میروی تا برسی

گاهی میروی تا رفته باشی

وباز نمانی

امروز هم راه نیمه را نرفته ایم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:52
+3
مهسا
مهسا
خوشبختي ما در سه جمله است : تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم: حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 18:42
+7
payam65
payam65
و امروز که اولین سالروز جدايي ماست
در این فکرم که چرا..
لحظه ای که از کنارم میگذشت
و با صدای بلند نغمه ی جدايي سر می داد
دستانش را نفشردم
و به او نگفتم....
زندگی برایم زیباست،اما با او
که شاید این جمله ی کوتاه
مرا یک قدم به او نزدیک می کرد ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 17:35

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ