payam65
بيتاب ترين اشكم در چشم تو زنداني
چون آينه سرگردان در قاب پريشاني
زخمي كه به دل دارم از خنجر تنهائيست
محكوميت عشق است بر صفحه ي پيشاني
تبعيدي تقديـرم بيزارم از ايــن دنيا
بگذار كه بگريزم از اين همه ويراني
باران غم است و من اشك است و من و دامن
دستان تو چتر من در اين شب باراني
امروز كه مي آيي از هُرم نفسهايت
آبستن بـارانـم چــون ابــــر زمستاني
يك شاخه گل و اين شعر دارايي من اين است
تقديم به چشمانت در مصرع پاياني
payam65
دوباره تکرار داستان همیشگی
...!!!نبود تو و انتظار من
!!!امروز را هم دوباره دنبالت می گردم...مثل همه... روزهای نبودت
...!امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم
!!!شاید برگی را از قلم انداخته باشم
payam65
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛
گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم
payam65
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی…
nahid
كودك فال فروش را پرسيدم چه مي كني ؟ گفت : به آنان كه در امروز خود مانده اند ، فردا را مي فروشم.
ali rad
می دانم متولد بهاری ... و می دانم امروز فقط در شناسنامه ات نوشته اند: "متولد شد"
اما خودت بهتر میدانی که جشنِ تولد ، فقط ، بهانه ی ماست تا بگوییم: "دوستت داریم"
محمد
اگر مراد تو اي دوست نامرادي ماست
مراد خويش دگر باره من نخواهم خواست
عنايتي كه تو را بود اگر مبدل شد
خللپذير نباشد ارادتي كه مراست
ميان عيب و هنر پيش دوستان قديم
تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست
مرا به هرچه كني دل نخواهي آزردن
كه هرچه دوست پسندد به جاي دوست رواست
هزار دشمني افتد ميان بدگويان
ميان عاشق و معشوق دوستي برجاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقيست
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو انديشه از ملامت نيست
اگر كنند ملامت نه بر من تنهاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
كه از محبت رويش هزار جامه قباست
بلا و زحمت امروز بر دل درويش
از آن خوش است كه اميد رحمت فرداست