یافتن پست: #بازی

رضا
رضا
همه میپرسند چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلکش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال ...................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 17:41
+2
amir taha
amir taha
در پی ممنوعیت حضور خانومها در پیست های اسکی بدون سرپرست قانونی ( همسر یا پدر ) اونایی کــه دوســت دارن بـــرن اســـکــــی در خــــدمــتـــشـــونـــیـــم ... نقش شوهر رو بازی می کنیم ... اول از همه یه شارژ 2000 تومانی ایرانسل مسیج میکنی تا 48 ســاعت بــــعـــدش زنــــگ مــیـــزنـــم بـــهـــت باهـــات قــــــرار مـــــــیــــــــزارم ... اگه ماشین خودم بیارم 30000 تومان مــیگیرم ،اگه ماشین خودت بیاری 25000 تومان میگیرم ، اگه دو نفرین میتونم واسه یکیتون بابا شم واسه اونیکی شوهر که اینجوری با تخـــفــیـــف مـــیـــشـــه 50000 تومـــان ... اگه با تریپ و قیافت هم حال کنم دفـــعــه بـــعـــد مـجــانی میام باهات ... مسیج الکی نزنین که جواب نميدم !!! :)))))))))‬
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 14:42
+3
مهسا
مهسا
حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن من در بی حوصله گی هایم با تو زندگی کرده ام ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:34
+2
ronak
ronak
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود
3 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 21:57
+7
مهسا
مهسا
باز هـــــم خیال تو مرا برداشـت کجا می برد نمیدانم! آهـای نارفیق بازی ات که تمام شد مرا دوباره با همین لباس بی قـراری دیدن دوباره ات بر سر شعرهایم بنشان ..
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 20:14
+3
مهسا
مهسا
بازی قشنگی بود اما ما قشنگ بازی نکردیـم قبـــول کن که هر دو باختیم ! من که خودم را به تو فروختـم و تو که مرا به هیـچ
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 19:41
+4
mina_z
mina_z
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود... مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن. یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه هر کسی رد بشه به اون یکی پول میده ولی نه به تو. گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین" بازاریابی یاد بده!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 19:36
+5
رضا
رضا
بازیگری گذشت سحرگه ز کوچه ای “فریاد شوق از سر هر کوی و بام خاست” در زیر پای او.........................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 19:05
مهسا
مهسا
توی راز بقا ۶۰تا شیر ریختن سر یه گورخر ! برگشته میگه میخوان بخورنش ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخوان سوارش بشن ولی خره رضایت نمیده میگه مامانم گفته با غریبه ها بازی نکن !!!!!!!!!!!!{-11-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 18:46
+2
مهسا
مهسا
يارو میره سربازی برادرش بهش نامه میده : سلام ، ما برای تو رفتیم خواستگاری ، زن گرفتیم ، خدا یک پسر بهت داده !! اسمش شهرامه ، زنت خراب بود طلاقش دادیم. مهرشو گذاشت اجرا پلیسا دنبالتن. مواظب خودت باش !{-7-}
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 16:03
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ