رضا
به چشمای خودت قسم دیگه بهت نمی رسم وصال تو خیالیه وای كه دلم چه حالیه بازیای عروسكی آخ كه چه حیف شد...................
sasan pool
تو رو خدا سریال ایرانی نگاه کن کلاتر سری اولش یک زن داشت این کلانتر توی این سری جدید زن کلاتر متهم به قتل شده و اصلا همسر یک بابای دیگه شده.بعد کلانتر هم بهش میگه دخترم.نمیدونم توی این شهر به این بزرگی کسی و پیدا نکردین نقش یک زن بازی کنه.کاری خاص هم که نداره فقط زنه باید گریه کنه.
mina_z
فقر چیست؟ میخوام بگویم فقر چیست، فقر چیزی است که همه جا سر می کشد، فقر،گرسنگی نیست،عریانی هم نیست، فقر چیزی را" نداشتن" است،ولی آن چیز پول نیست،طلا و غذا نیست، فقر همان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند، فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خورد میکند، فقر ،کتیبه سه هزار ساله ی است که روی آن یادگاری نوشته اند، فقر ،پوست موزی است که از پنجره یک ماشین به خیابان انداخته می شود، فقر همه جا سر میکشد، فقر ،شب را "بی غذا" سر کردن نیست، فقر،روز را "بی اندیشه"سر کردن است
sasan pool
غیرت به این میگن طرف گوشش کنده شده تا آخر برای تیم ملی راگبی کشورش بازی کرد دمش گرم مرامشو عشقه.
sasan pool
من عاشق یک بابایی شدم خیلی دوستش داشتم برای اینکه بهش برسم می خواستم کلیه خودم بفروشم ماشینمو هم بفروش پول بدم به یک سرهنگ فاسد تا از سربازی معاف بشم خلاصه توافق کردیم یک هفته قبل از عمل سرهنگ بازداشت کردن دیگه من کلیه خودم و نفروختم بعد از چند روز طرف به من خیانت کرد و رفت با یک نفر دیگه.اینا رو گفتم فکر نکنی عقده ای هستم عشق و این حرف ها رو تجربه نکردم برای خودم متاسفم که هیچ ارزشی ندارم کسی من و دوست داشته باشه.مهم نیست بعضی ها باید تنها باشن دیگه شکایتی ندارم از تنهایی و عادت کردم بهش توی وبلاگم اگه بری از بعد از شکست عشقی که خوردم توش مطلب گذاشتم 2 یا 3 تا شو خودم از خودم نوشتم باقیشو مطالب مورد علاقه خودم هست.http://sastanha.iranb[!].com.
محسن رضایی ناظمی
توی راز بقا ۶۰تا شیر ریختن سر یه گورخر ! برگشته میگه میخوان بخورنش ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ میخوان سوارش بشن ولی خره رضایت نمیده میگه مامانم گفته با غریبه ها بازی نکن !!!!!!!!!!!!!!
به چشمای خودت قسم
1390/10/21 - 10:02دیگه بهت نمی رسم
وصال تو خیالیه
وای كه دلم چه حالیه
بازیای عروسكی
آخ كه چه حیف شد كودكی
یه كم برس باز به خودت
می خوام بیام تولدت
اونوقتا اینجوری نبود
راهت به این دوری نبود
حالا كه عاشقت شدم
نیستی دیگه مال خودم
پاییز چه فصل زردیه
عاشقیم چه دردیه
گم شده باز بادبادكم
تو نمی یای به كمكم ؟
می خوام دستاتو بگیرم
تو بمونی من بمیرم
عاشقی ام نوبتیه
آخ كه چه بد عادتیه
من نگرانم واسه تو
قبله ی دیگران نشو
اشكم به این زلالیه
دل تو از من خالیه
تو مه عشق تو گمم
هلاك یه تبسم
تو شدی مال دیگری
چه جور دلت اومد بری
قفلا كه بی كلید شدن
چشا به در سفید شدن
چه امتحان خوبیه
دوریت عجب غروبیه
بارون شدیده نازنین
از تو بعیده نازنین
خاطره رو جا نذاری
باز من و تنها نذاری
اونوقتا مهمونت بودم
دنیا رو مدیونت بودم
اونقتا مجنونم بودی
كلی پریشونم بودی
قصه حالا عوض شده
صحبت یه تولده
قلبت رو دادی به كسی
یه كم واسم دلواپسی
می ترسی كه من بشكنم
پشت سرت حرف بزنم
من منی كه بوسیدمت
تو اون غروب كه دیدمت
تو واسه من ناز می كنی
ناز می كشم باز می كنی ؟
این رسمشه نیلوفرم
من كه ازت نمی گذرم
ستارمون یادت می یاد
دلواپسم خیلی زیاد
فقط تماشا می كنی
بعد عشق و حاشا می كنی
می گی گذشت گذشته ها
چه راحتن فشرته ها
سر به سرم كه نذاری
بگو یه كم دوسم داری ؟
نمی مونی من می مونم
میری یه روزی می دونم
اولا مهربونترن
اونایی كه همسفرن
اشك منم كه جاریه
نگه دار یادگاریه
می سپرمت دست خدا
یه كم دوستم داشتی بیا