یافتن پست: #حال

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتیه بچه ای که وقتی رفت تو یخچال دید هیچی نیست بخوره، نگاهی به پدرش انداخت دید سرش پایینه، شیشه آب رو برداشت سر کشید و گفت چقدر تشنم بود بابا...

به سلامتیه اونی که از درون شکست اما نذاشت غرورش جلو یه نامرد خورد شه،،،!

سلامتیه بعضی دخترا نه واسه چشمای ناز و پوستای صافشون، واسه قلبای پاکشون...

به سلامتی بعضی از خاطرات خوشی که هنوزم وقتی یادشون میوفتی با یه لبخند کوچولو کنج لبت تا چند لحظه حال و هواتو بدجوری عوض میکنه،،

سلامتیه پدربزرگا که هیچ‌وقت عجیجم و خوجکلم وعجقم وجوجو...نگفتن ولی با زنشون 50 سال عاشقانه زندگی کردن... ♡♥♡
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 19:29
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود)
در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند…
حالا می فهم،
ما با قصه خواب نمی رفتیم.
همون اول هنگ می کردیم!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 18:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آغا با کلی ذوق و شوق رفتم پیش بابام نشستم گفتم:

بابا جون 5هزار تومن بده یه شعر خیلی باحال واست بخونم..

برگشت گفت: 20هزار تومن میدم خفه شو.؟!؟!!

من:|:|:|

اعضای خانواده:)))))
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 16:51
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
سر جلسه امتحان به استاد میگم:
استاد راهنمایی میکنی!!!؟؟؟؟
.
.
. میگه نه دبیرستانی بیشتر حال میده دیووووووووووث خیلی منحرف بود {-15-}
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 13:15
+8
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:52
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
نقاشی زیبایی که شب کنسرت توسط هنرمند عزیز شهرام شجریان به شهره جان هدیه و باعث شد که اشک در چشمان این نازنین حلقه بزند

1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:15
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تاسف از این نابرابری


چند روز پیش که از کرج با تاکسی به تهران میرفتم ، در اتوبان از شدت گرما، شیشه پنجره جلو را پایین کشیدم و باد شدیدی داخل ماشین آمد ، درحال لذت بردن از بادی بودم که در موهایم میپیچید که یادم افتاد سه خانم جوان عقب نشسته اند، وقتی برگشتم که بپرسم باد اذیتشان میکند یا نه، با صحنه ای روبرو شدم که به عنوان یک پسر ایرانی از خودم خجالت کشیدم : هر سه نفر با وجود گرمای شدید لباس های زیاد به تن و مقنعه و روسری به سر داشتند و بدون اینکه متوجه من یا باد شوند از پنجره به بیابان های بین تهران و کرج خیره شده بودند... برگشتم و شیشه را دوباره بالا کشیدم... تنها کاری که از من بر می آمد این بود که این لحظه را غمگنانه به ثبت برسانم...متاسفم.

دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:13
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدر به دختر: پاشو یه لیوان اب بیار برا بابا
دختر به پدر: ول کن بابا دارم تلویزیون میبینم حال ندارم
دختر کوچیکتر به بابا: بابا ولش کن این خیلی بی ادبه پاشو برو خودت بخور یه لیوانم واسه من بیار
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 14:57
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مواد لازم:
۲ قاشق روغن زیتون
۱ عدد مرغ، خرد شده
۱ قاشق غذاخوری پودر فلفل قرمز
یک عدد پیاز خرد شده
۴ حبه سیر، خرد شده
۱ عدد فلفل قرمز، خرد شده
۲ قاشق غذاخوری برگ گشنیز خرد شده
۳۰۰ میلی لیتر سس گوجه (ترجیحا پاساتا)
۴ قاشق غذاخوری رب انار
۲۰۰ میلی لیتر آب انار
برنج پخته به مقدار دلخواه برای سرو
دانه های انار (به مقدار دلخواه)

طرز تهیه:

در یک ماهیتابه روغن را داغ کنید، روی مرغ ها فلفل و نمک و پودر فلفل قرمز بپاشید و برای ۷-۸ دقیقه سرخ کنید تا مرغ ها طلایی و قهوه ای شوند و بعد مرغ های سرخ شده را کنار بگذارید.
حالا پیازها تقریبا ۱۵ دقیقه با دمای کم سرخ کنید تا نرم شوند، سپس فلفل، سیر و گشنیز را اضافه کنید کنید و برای ۵ دقیقه دیگر سرخ کنید. حالا سس گوجه، رب انار و آب انار را اضافه کنید و بگذارید به جوش بیاید.
حالا مرغ را به مواد اضافه کنید، روی ظرف را بپوشانید و زیر ظرف را کم کرده و برای ۳۰ دقیقه با دمای کم بپزید تا حسابی جا بیافته، در آخر هم برنج رو در ظرف های سرو بکشید، روی ان از خوراک مرغ بکشید و روی انها گشنیز و دانه های انار بریزید و میل کنید.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 14:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این همون تیم ملیه که دیگه هیچوقت تو تاریخ فوتبال ایران تکرار نمیشه :x

رفاقت ، انسجام و غیرت توی این تیم موج میزد...

ولی حالا چی؟!

فقط باند بازی و حروم کردن پول بیت المال...

به افتخار تیم ملی 98 پرافتخار ترین تیم تاریخ فوتبال ایران بزن اون لایک قشنگه رو :x
3 دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 13:13
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ