یافتن پست: #خاطره

ronak
ronak
همیشه اول راهیم راز گم شدن همینه،اونکه کوله بارو بسته ته راهو نمیبینه،یه نگاه اشتباهی یه هراس بی نشونه،همه خاطره های پشت سر رو میسوزونه،روزای زندگی گاهی مثل یک زندون سرده،گاهی که بغضای کهنه قلبامونو دوره کرده،دوباره عاشقی و غم دوباره حسرت دیروز،دوباره شراره های یه گذشته نفس سوز
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 11:47
+2
Romantic
Romantic
در Romantic
چشمامو می بندم آروم تا تو رو یادم بیارم اما می بینم که از تو حتی خاطره ندارم... اشکامو می شمرم و باز تکیه می زنم به دیوار چشمامو می بندم آروم ... گم می شم توو دود سیگار...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 01:12
+5
ali
ali
به سلامتی دریا که همه با لبش خاطره دارن . . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 22:35
+6
امید
امید
همه ی عشق منی تو، غم دنیا که غمی نیست من ازت خاطره دارم، خاطره درد کمی نیست روبروی من عزیزم روزگار روشنی نیست همش از حال تو میگم، حال من که گفتنی نیست من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم با تو زنده بودم اما، با تو زندگی نکردم (به زودی در کنار جامعه ی مجازی Bia2uni سایت موزیک Bia2berim هم فعالیت خود را آغاز میکند)
3 دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 22:21
+8
ronak
ronak
سلام اول بود شروع قصه ما به یادت هست پریزاده رویاها: (قرارمان باشد تا اخرینه فرداها) رفتی و شکستم داد تمام فاصله ها رها شدی از چرخش ساعت ها شکستم بعده تو تمام عقربه ها.. شب است و باز چشمک ستاره ها کجا بروم.. فراموش شود این خاطره ها ارزو بکن به جای فرداها بمیرم و زنده شود.. دوباره رویاها
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:42
+2
ronak
ronak
کسی در این سوز و سرما دستــهایت را نمی گیرد. در جیبــــت بـــگذارشان، شاید ذره ای خاطره ته جیبت مانده باشد، که هنوز هم گرم است
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:35
+5
رضا
رضا
عکس چشمات پیشه رومه ، بغض عشقت تو گلومه صورتم از گریه خیسه ، دیگه کار من تمومه همه جا صدای جیغه ، چیزی نیست خوابی عمیقه روی دستای غریبم جای بوسه های تیغه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 16:56
+2
رضا
رضا
مردمانی هم هستند که دوستشان داریم... که دوستشان داریم... که زیاد دوستشان داریم... نمی دانیم بخشی از «تجربه» مان هستند یا «خاطره» شده اند... ولی دوستشان داریم... و هی فکر می کنیم، هی فکر می کنیم، هی فکر می کنیم و نمی فهمیم، یادمان نمی آید چرا دوستشان داریم... انگار که... انگار لج کرده باشیم دوستشان بداریم!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 09:23
+2
مهسا
مهسا
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:08
+1
مهسا
مهسا
تفاوت من و تو در این است که من برای تو خاطره شدم و تو برای من رویا
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 16:25

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ