یافتن پست: #خسته

AmiR
AmiR
روزی عقابی خسته داشت پرواز میکرد که ناگهان گنجشکی میره طرفش میگه:

کاکا وسعت پر رو حال میکنی؟ عقابه میگه: برو حوصلتو ندارم!

گنجشکه بازم پیله میکنه میگه: کاکا وسعت بال رو حال میکنی؟

عقابه بازم میگه: برو حوصلت و ندارم و گرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه

! گنجشکه میگه: مردی بیا! عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میرزونه

گنجشکه در حال افتادان میگه کاکا هیکل و حال میکنی!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 18:52
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرجلسه امتحان خیلی شیک و طبیعی برگه تقلب دستم بود داشتم از روش copy,paste میکردم،اصنم حواسم به اطراف نبود که یدفعه دیدم ی سایه افتاده روبرگم.سرموبلند کردم دیدم مراقبه داره بالبخندبهم نگاه میکنه!منم بهش لبخند زدم اونم گفت:خب چراخودتوخسته میکنی؟برگه روبچسبون به برگه امتحانت اینجوری تو وقت هم صرفه جویی میکنی!
من(*-*)
مراقبه0-o
دوباره من:)))))
ولی دمش گرم فقط برگه تقلبوازم گرفت دیگه ازجلسه بیرونم نکرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 15:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در این شب سرد بیدارم و بس دلتنگ توام درگیر قفس
با هر چه صدا با هر چه نفس فریاد از تو ای عشق
من از تو دل نمی کندم تو با من همسفر بودی
کنارت زندگی کردم تو از من بی خبر بودی
جز تو از تو ندیدم ای عشق خاموش یادت فراموش در شب سرد
خاموش ام و سرد با یاد تو من گفتم دل از این بیراهه بکن
نت خسته ام از آواره شدن فریاد از تو ای عشق
"پروانه-مانی رهنما"قبول کنه
دیدگاه  •   •   •  1392/03/3 - 19:09
+3
دانیال
دانیال
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود. زدام خال سیاهش کسی رها نشود. خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار. به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود. جواب ناله ما را نمیدهد دلبر. خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود. شنیده ام که از ایت حرف یار خسته شده. خدا کند که به اخراج ما رضا نشود. مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست. خدا کند که مریضی من دوا نشود
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:57
+9
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
بگذار خاکستر آن نامه ها لاشه افتخار من باشد .... افتخار اینکه حد اقل
آنقدر تو را عزیز می داشتم که تا وا پسین لحظات مرگ نگذاشتم حتی در
تصویر بیچارگی من ، شریک باشی ....
مادر جان ! در تمام این مدت سه سالی که مرا با این قبرستان بی سرپوش
آرزوها و آمال انسانی ، این آخرین ایستگاه امید بیکاران خانه به دوش
شهرستانی ، این تهران خراب شده ، روانه کردی ، بر حسب راه نکبت باری
که این اجتماع هرزه پیش پای زندگی غریب من گذاشت من یکی از بی پناه
ترین و بیگناه ترین گناهکاران روزگار بوده ام
افسوس !... هزار افسوس که ضربان نامرتب فرصت نمی دهد ، تا آنجا که
می خواستم جزئیات گذشته و اندوهبارم را برایت شرح دهم ...
ج
همانقدر باید بگویم که زندگی بسرنوشتی اینقدر دردناک ، دچارم کرد ،
ج
سه سال تمام ، شب و روز کار من پاسخ دادن به تمنای هرزه مشتی نامرد
بود که در ازای پولی ناچیز ، همه مستی ها ، پستی ها ، و رذالتهای خود را
وحشیانه در لذت زاییده از پیکر خسته و تب آلود من ، خلا صه کردند
آه ، خداوندا ! چه سرنوشت وحشتناکی
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:26
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
آهاى تویى که جاى منو گرفتی!!!

یادت باشه :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی پاستیل دوست داره ...

هی بهش نگو این کارو کن ؛اون کارو کن, عصبی میشه ....

وقتی مریضه حالشو بپرس دوس داره بدونه نگرانشی ...

چیزی را تكرار نكن بدش میاد , نصیحتش نكنی ی وقتا دوس نداره ....

خسته که باشه صداش دیوونت میكنه یا وقتی از خواب پا میشه ....

.

.

یادت باشه که...

اون همه چیزِ من بود حق ندارى اذیتش کنی ...!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/02/31 - 13:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن "

۱- آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا "“به تو"” بخندند

۲- آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا "“با تو”" بخندند …
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 18:33
+2
roya
roya
در CARLO
گفتم : خدا آخه این همه سختی ؟ چرا ؟
گفت : * ان مع العسر یسرا *
" قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/6)

گفتم : واقعا ؟
گفت : * فان مع العسر یسرا *
" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/7)

گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *
" از رحمت من نا امید نشو . " (زمر/53)

گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟
گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *
" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم. " (بقرة/152)

گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *
" تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه " (احزاب/63)

گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چکار کنم؟
گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله *
" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)

ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لی غیرک
گفت : * الیس الله بکاف عبده *
" من هم برای تو کافی ام " (زمر/36)
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 13:29
+6
AmiR
AmiR
خدا صداموووووووووووووووووووووووووووووووووو
میشنوی دارم میگم خسته شدم خسته از بس دروغ ستم کفر و...........
دیدم آه ای خدای که میگن بزرگه خودش صلاح بندهاشو میدونه
آخه من چه گناهی کردم یجوری بهم بگو..........................{-47-}{-47-}{-47-}
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/24 - 18:46
+3
binam
binam
وقتی که قطره های اشک آرام آرام بر روی گونه هایم میریزد
وقتی نگاه خسته ی خودم در آیینه ی اتاق تنهاییم مرا به ترس می آورد
وقتی تار موی سپیدم در تلاطم تارهای سیاهم از دید دیگران پنهان می شود
وقتی هزاران درد را با تنی خسته تنها خودم به دوش میکشم
وقتی مجبورم کنار والدینم نقش فرزند شاد را بازی کنم
تنها چیزی که باعث می شود قلبم به تپش ادامه دهد
وجود توست
در کنار سجاده که هیچ حتی در هر لحظه هم نیازی به نقش بازی کردن نیست
نیاز به بازگو کردن نیست
تو خوب میدانی از هرآنچه در من میگذرد
این است که هنوز با عصای بندگی ات روی پاهایم ایستاده ام
و اشک ها و نگاه ها و تار موهای سپید و درد ها را تحمل میکنم
خوب است که تو انسان گونه مرا نگاه نمیکنی
خوب است که نیازی به توجیح ندارم در برابر بزرگواری چون تو
هر قدر دلم گرفته باشد همین که تو هستی کافی است
هرگز نمیتوانم زندگی بدون تو را حتی لحظه ای تصور کنم
گاهی همین جمله کافی است
که نه بخاطر اینکه مانند تو تنهام
نه بخاطر اینکه هر روز به من روزی میدهی
نه بخاطر اینکه این همه نعمت در اختیارم میگذاری
بلکه فقط و فقط
بخاطر بودنت
دوستت دارم خدایا!
دیدگاه  •   •   •  1392/02/24 - 15:34
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ