ali rad
دوباره سیب بچین حوا....
من "خسته ام "
بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند ...
امیرحسین
یکی از دوستام می گفت : یه پشه اومده بود تو اتاقم اومدم بزنم تو سرش تا صدا سگ بده تا منو دید گریش گرفت بهم گفت این رسم مهمون نوازی نیست من 6 ماه نبودم فکر کردم دم در برام میخوای گاوی گوسقندی چیزی بکشی تو بی معرفت حتی یه پارچه هم نصب نکردی دستاشو باز کرد و منو بقل کرد گفت دلتنگت بودم رفیق بهش گفتم بیا یه خورده دم گوشم ویز ویز کن اصلا صداش مثل لالایی دلنشین بود الانم چایی و شیرینی و اجیلشو خورده و تخت خوابیده بیچاره حق داشت خسته راه بود فردا قراره از خاطرات 6 ماه گذشتش برام بگه...
peyman
خسته شدم
از نوازش کردن عکسات !!
HADI
این روزها دلم بهانه میگیرد ! …
برای دلم ، گاهی مادری مهربان میشوم ، دست نوازش بر سرش میکشم میگویم :
« غصه نخور ، میگذرد … »
برای دلم ، گاهی پدر میشوم ، خشمگین میگویم :
« بس کن دیگر بزرگ شدی … »
گاهی هم دوستی میشوم مهربان ، دستش را میگیرم ، میبرمش به باغ رویا …
دلم از دست من خسته است ! …
امیرحسین
خسته ام!
نه اینکه کوه کنده باشم
نه ...!
دل کنــــــــده ام! دل..
آخرین ویرایش توسط
Amir در [1391/01/16 - 20:26]
saeed
میگن تو بهشت نیم ساعت که درس خوندی
مامانت میاد با یه لیوان چایی و یه کیک شکلاتی
میگه عزیزم خسته شدی دیگه بسه برو فیسبوکت رو چک کن
zahra
کاربردهای مختلف " مردن " در فرهنگ بیانی ما برو بمیر : برو گمشو بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد می میرم برایت : عاشقتم می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی نمردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد مردیم تا ... : صبرمان تمام شد مرده : بی حال مردنی : نحیف و لاغر مردم : خسته شدم من بمیرم ؟ : راست می گی !!