یافتن پست: #خسته

حمید
حمید
با دوستم رفتیم خرید. برگشتیم دیدیم ماشینش نیست میگه: دزدیدنش میگم پ ن پ خسته شده بود از بس منتظر ما وایساد. اس ام اس داد گفت من میرم خودتون بیاین!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 11:18
+2
zahra
zahra
گفتم مادر! ... گفت: جانم
گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم
... ... ... ... گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چششمانم
... ... اما یک بار نگفتم:
مادر من خوبم
شادم...همیشه از درد گفتم
و از رنج
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 21:39
+8
امید
امید
خوش به حال مسافركشان خط آزادي، چه آزادانه داد ميزنن: "آزادي آزادي..." و عابري خسته ميپرسد آزادي چند؟!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 14:51
+5
ronak
ronak
غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن . غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه
غضنفرهمین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم . غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی ؟!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 12:30
ronak
ronak
غضنفر شهردار می شه، صبح زود برای افتتاح پروژه ساختمانی می ره عصر می شه … « شب می شه … ولی خبری ازش نمی شه . نصفه شب خاک آلود و خسته می ره خونه زنش می پرسه: کجا بودی تا این وقت شب ؟ غضنفر می گه: والله موقع کلنگ زدن، مردم ... تشویقم کردن، منم یواش یواش بدنم گرم شد و زیر زمینش رو کندم !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 12:00
امید
امید
خوش به حال مسافركشان خط آزادي، چه آزادانه داد ميزنن: "آزادي آزادي..." و عابري خسته ميپرسد آزادي چند؟!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/1 - 00:21
+3
aB'Bas S
aB'Bas S
اعتراف

با او رابطه داشتم
تنها بودم
او هم تنها مانده بود
هر دو خسته بودیم
من از زمین
او از آسمان
قرارمان نیمه شب بود
پشت پنجره آمد
باورت نمی‌شود
به من لبخند زد
خیلی زیبا
فوق العاده زیبا بود

یادم آمد
شب چهاردهم بود
و
او
کامل ِ کامل
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 18:28
+5
حمید
حمید
خسته نشی یهو , میخوای آب میوه چایی بدم خدمتتون
دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 14:27
+2
حمید
حمید
در SMS
باید آهسته نوشت، با دل خسته نوشت، با لب بسته نوشت، گرم و پر رنگ نوشت، روی هر سنگ نوشت، تا بدانند همه، تا بخوانند همه، که اگر دوست نباشد دل نیست.{-41-}{-41-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 16:39
+1
امید
امید
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 00:01
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ