یافتن پست: #خلاص

jamal
jamal
لره باباش آتیش میگیره نمیدونسته چیکار کنه از روش میپره (این واسه چهار شنبه سوری)
خلاصه باباهرو میبرن بیمارستان بستری میکنن. رفیق همون لر مد نظر میاد عیادت از اطلاعات میپرسه :خانم ببخشید بخش پدر سوخته ها کجاست ؟{-33-}{-7-}{-21-}
مراقب خودتون باشید
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:51
+5
ronak
ronak
مچاله کن ، بشکن، بندبزن ، خط بزن ، خلاصه راحت باش …
ارث پدرت نیست ، دل تنهای من است...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:11
+2
Behdad
Behdad
و اما خبر مهم
طی پرسه زنی در دانشگاه دیدم سرو صدا میاد از نماز خونه فاز 3 طبقه هم کف!
رفتم دیدم مهندسا با اینکه نمازخونه پسرا پنجره داره و نور داشت به فکر ایجاد پنجره کشویی بودن تا هنگام نماز جماعت نماز خونه پسرا دخترا بهم دید پیدا کنن!
دوا سر این بود این ستون ساختمون مزاحمه و نرفته بودن انور تر بکنن!
گارگره گفت ببرم ستونو؟ {-18-}{-18-} فاز 3 میخاست خراب کنه
مهندس گفت نه اما چیکار کنیم! خلاصه قرار شد همینجوی پنجره نصب کنن خلاصه جاش کردیم!
تو عکس سمت چپ قسمت دخیهای نماز خونه و سمت راست خابگاه پسران!

2روز در هفته میرم! پر سوژه نمیشه کلی نخندیم! {-42-}
آخرین ویرایش توسط BEHDAD در [1390/12/21 - 17:02]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 16:57
+8
OMiD
OMiD
ما يك رفيقي داشتيم كه از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (ديگر حسابش را بكنيد كه او كي بود)
اين بنده خدا به خاطر مشكلات زيادي كه داشت نتوانست درس بخواند و در دبيرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگيش.
زده بود توي كار بنائي و عملگي ساختمان (از همين كارگرهائي كه كنار خيابان مي ايستند تا كسي براي بنائي بيايد دنبالشان)

از اينجاي داستان به بعد را خود اين بنده خدا تعريف مي كند:

يه روز صبح زود زدم بيرون خيلي سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه هزار تومن كار ميكنم. حالا ببين! اگه كار نكردم! نشونت ميدم! (اينگفتگو ها را دقيقا با خودش بود!!) خلاصه كنار خيابون مثل هميشه منتظر بوديم تا يه ماشين نگه داره و مثل مور و ملخ بريزيم سرش كه ما رو انتخاب كنه. يه دفعه ديديم يه خانم سانتال مانتال با يه پرشياي نقره اي نگه داشت
اولش همه فكر كرديم ميخواد آدرس بپرسه واسه همينم كسي به طرف ماشينش حمله نكرد. ولي يهو ديدم از ماشين پياده شد و يه نگاه عاقل اندر سفيهي به كارگرها انداخت و با هزار ناز و ادا به من اشاره كرد گفت شما! بيايد لطفا! من داشتم از فرط استرس شلوار خودم را مورد
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 09:05
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
این بابام منو کشت برم بوس شبشو بهش بدم بخوابه
تونستم برمیگردم پیشتون
عاشقانه دوستانه صمیمانه معصومانه خیلی میخوامتون{-35-}
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 23:33
+8
poria
poria
لره داروخونه داشته، یك روز جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسك كش جدید رسید! خلاصه بعد یك مدت یك بابایی میاد تو میگه: ببخشید، جریان این سوسك‌كش جدید چیه؟ این خونة ما رو سوسك سر گرفته. لره میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه. شما این دارو رو میریزید تو یك قطره چكون، بعد كشیك میكشید تا سوسكها رو بگیرید. هر سوسك رو كه گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچكونید، بعد از یك مدت سوسكها كور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن!! یارو كف میكنه، میگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگیریم كه همونجا درجا می‌كشیمشون! لره میره تو فكر، بعد یك مدت میگه: آره خوب، ازون راهم میشه!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 18:24
+1
Behdad
Behdad
دسته دوم on road هست که تقریبا به 4 دسته اند
موتور های اسپرت ریس که با حجم بالا برای پیست طراحی شدند و حالت نشستن خابیده روی موتور است که بدرد مسافرت نمیخورن!


دسته دوم موتور های اسپرت مسافرتی هستند که فرمون بالا تر و نشیمن راحت تر


دسته سوم موتور های خیابانی یا هستند که حجم بالا دارند و مناسب مسافرت



دسته 4
موتور های مسافرتی اند که من خلاصه 5 دسته تقسیم کردن در اصل 8 دسته اند
این 2موتور 2 سبک متفاوت اند

دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 10:10
+5
mina_z
mina_z
چهارتا لر داشتن باهم شوخی میکردن،
یکی با آجر میزد توسر اونیکی...
یکی دیگه با چوب میزد تو چشم یکی دیگه. ...
خلاصه سرگرم بودن که یکی میمیره
یکیشون میگه:ممد اینا کیه میاری تو جمع
مرتیکه جنبه شوخی نداشت مُرد...!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/16 - 14:05
+10
reza
reza
بهش میگم : دیگه می خوام ازت جدا شم !
میگه : این حرف آخرته ؟
پ ن پ این خلاصه ای بود از اخبار ایران و جهان ،
لطفأ به ادامه ی خبر توجه فرمایید !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 19:48
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ