یافتن پست: #خلاص

ebrahim
ebrahim
می دانید داستان " گربه را دم حجله کشتن" چیست؟

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است.
پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند.
بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند.

خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و ...... .

چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند .
گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور.
گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند.

سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 21:24
+6
parham
parham
به ق....ه میگن یه جمله بگو که کوتاه خلاصه و احساسی باشه


اشک تو چشاس جمع میشه و میگه برگرد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 20:42
+5
حمید
حمید
من موندم اصلا چرا اونجا گذاشتی اون لنگ مبارکو؟
بیا بذار بالا کله من جون داداش !
. آخه عمو چیه این که گذاشتی رو پروفایلت ؟
می خوای بگی کانورسای جدیدم تو حلقتون
یا می خوای بگی من بلدم به مبلمان خونمون یه حرکت فیلیپینی بزنم و خلاص ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 13:24
+3
حمید
حمید
یادش بخیر ما بچه بودیم، یه دستمال کهنه ای، لنگ ماشینی چیزی پیدا می کردن می ذاشتن لای پامون بقچه می کردن تا یه هفته بعد بازش کنن. الان پوشک زدن واسه بچه با خروجی هوا از هر دو طرف، 8 لایه محافظ، ویتامینه، همراه با عصاره مالت، ایربگ، کروز کنترل، سنسور عقب، تهویه مطبوع، با ال سی دی... خلاصه فول آپشن دیگه! از LCD هم توشو نشون می ده دیگه لازم نیست راه به راه بازش کنن!{-33-}{-33-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 17:26
+7
حمید
حمید
در SMS
بعضیا رو باید یهو از زندگیت حذف کنی

اگه به مرور باشه زجرت میدن

مثل کندن چسب زخم ( ̲̅:̲̅:̲̅:̲̅[̲̅ ̲̅]̲̅:̲̅:̲̅:̲̅) از رو پوست

که یهو میکنیش و خلاص میشى .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 21:20
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
ma dg berim bekhaaaabim...masalan mikham sobe zod beram koh....shabe hamegi bekheeeeeeeeyrrrrr....doseton midaraaaaaam
127 دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 01:36
+6
poria
poria
[!] سوار تاکسی بوده ... بعد از مدتی یکی پیاده میشه و درو محکم میبنده ... راننده میگه : الاغ بی شعور ... یه کمی جلوتر یه نفر دیگه پیاده میشه و باز در و محکم میبنده و بازم راننده میگه : الاغ بی شعور ... خلاصه نوبت به [!] میرسه و [!] هم با دقت در و آهسته میبنده میبینه راننده داره نگاش میکنه به راننده میگه : چیه ... الاغ باشعور ندیدی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/27 - 20:28
+1
poria
poria
[!] میره پیک نیک زنش میگه بشینم زیر اون درخت خوبه.[!] میگه نه همین وسط جاده پتو بنداز امن تره!زنش میگه اینجا ماشین میزنه خلاصه بعد از کلی جر و بحث میندازن وسط جاده.بعد میبینن یه کامیون داره میاد طرفشون هر چی بوق میزنه اونا از جاشون تکان نمیخورن کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت.[!] به زنش میگه اگه زیر درخت بودیم الان مرده بودیم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/27 - 18:40
+1
حمید
حمید
بهش ميگم:ديگه ميخوام ازت جدا شم.ميگه:اين حرف آخرته؟ميگم:پ نه پ
اين خلاصه اي بود از اخبار ايران و جهان،لطفا به ادامه خبر توجه فرماييد !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 20:15
mehdy
mehdy
غضنفر سوار ماشين تهرونيه بوده، تهرونيه هم يهو كل ميگذاره، پاشو ميگذاره رو گاز.. سرعت 100... 150...160... بعد برميگرده به غضنفر ميگه: ترسيدي؟! به خودت شاشيدي؟! غضنفر ميگه: سيكتير بابا!! بيا بهت سرعت نشون بدم! خلاصه تهرونيه رو ميبره سوار پيكانش ميكنه، بعد پاشو ميگذاره رو گاز.. سرعت 100.... 120...140...160... 180... برميگرده به تهرونيه ميگه: حالا ترسيدي؟ به خودت شاشيدي؟! تهرونيه ميبينه اين يارو كله خره، داره همينجور گاز ميده.. ميگه: آره بابا شاشيدم.. بيخيال شو! غضنفر برميگرده ميگه: الان ديگه بريني
دیدگاه  •   •   •  1390/11/25 - 20:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ