یافتن پست: #خنده

sasan pool
sasan pool
آشفته از پروين
يا رب مرا ياری بده
تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم
خارش کنم زارش کنم

از بوسه های آتشين
وز خنده های دل نشين
صد شعله در جانش زنم
صد فتنه در کارش کنم

منوچهر سخايي
آه تنها دل من
آه خدا دل من
دلم تنگ و دلم تنگ
دلم با لاله همرنگ
بنالم تا بسوزه
مگه به حال من دل سنگ

كورس سرهنگ زاده
آسمون ابراتو بردارو برو ديگه تنها منو بگذار و برو
آسمون اخماتو واكن آبي شو آسمون آفتابي شو آفتابي شو
آسمون غرقه بخونه دل من آسمون دشت جنونه دل من
تك و تنها توي دنياي بزرگ آسمون بي همزبونه دل من
آسمون مرده ديگه مهرو وفا بزم ما پر شده از رنگ وريا
نه محبت ميشه پيدا نه صفا آسمون قهره ديگه از ما خدا
يه دکلمه از مسعود فردمنش

در مکتب عشاق
گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

اينست ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رذالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيش کش و قصه ما هم به سلامت
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:34
+4
sasan pool
sasan pool
گلپا

نشد
يک لحظه از يادت جدا دل
زهی دل آفرين دل مرهبا دل مرهبا دل
ز دستش يک دم آسايش ندارم
نميدانم چه بايد کرد با دل
هزاران بر منعش کردم از دل
مگر بر گشت از راه خطا دل

فريدون فرخزاد و سالی
حالا که پا بند تو هستم ميگريزی
پا بند لبخند تو هستم ميگريزی
با خنده هايت زندگی می آفرينی
تا ديدمت فهميدم اين را آخرينی
از بوسه پرهيزم نمودی
با غصه لبريزم نمودی
بارنه غم غرقم نموده عشقت حواسم را ربوده
ميگريزی ميگريزی ميگريزی ميگريزی
آرتوش

آسمان چشم او آينه کيست
آن که چون آينه با من روبرو بود
درد و نفرين بر سفر باد
سرنوشت اين جداي
دست او بود
آه
گريه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما
با غم هم اشنا کرد

ای دلت خورشيد خندان
سينهء تاريک من
سنگ قبر آرزو بود

سلطان قلبها از عهديه و عارف

يه شب يه روز يه ماه يه سال
يه عمره که ميگردم
چو کبوتره بی پر و بال
ميرم همه جا
يه روز ديدم گم شد جونم
دور افتادم از آشيونم
بی خونمنم سرگردونم
بی او به خدا

سلطان قلبم کجاي کجاي
رفتی که بر من به شادی گشاي
دروازه های بهشت طلاي
اما صد افسوس
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:27
+3
sasan pool
sasan pool
در دلم آرزوی آمدنت می میرد، رفته ای اینک اما آیا باز می گردی؟
چه تمنای محالی دارم خنده ام می گیرد.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:09
+2
Danial
Danial
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

کسی را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آویختند :
کسی به تماشا سر برنداشت

ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 09:47
+4
Danial
Danial
به چه میخندی تو ؟؟؟
به مفهوم غم انگیز جدایی ...؟ به چه چیز...؟
به شکست دل من یا به پیروزی خویش...؟

به چه میخندی تو ؟؟؟
... به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد...؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد...؟

به چه میخندی تو ؟؟؟
به دل ساده من میخندی ... که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست...؟
خنده دار است... بخند...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 09:14
+4
fowkes
fowkes
توبه بر لب ، سبحه بر کف ، دل پر از شوق گناه ، معصیت را خنده می آید ز استغفار ما !{-38-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 19:27
+6
ebrahim
ebrahim
دیشب داشتم درس میخوندم تو اتاقم که یکی تو کوچه یه ترقه (از این سیگارت ها) در کرد!
2 دقیقه بعد یکی دیگه انداخت!!
دوباره بعد چند دقیقه یکی دیگه! هر دفه هم می ترکید صدای خنده چند نفر می اومد!!
دوباره یکی دیگه انداخت !!!
گفتم اینا آدم نمیشن باید جوابشونو بدم!!
... از 4شنبه سوری پارسال چند تا کپسولی از این خرکی ها نگه داشته بودم
رفتم رو پشت بوم هوا تاریک بود نتونستم ببینم کی وایساده!!
چشامو بستم یکی انداختم (بووووووووووووووووووووممممم)
برگشتم تو خونه! پشت سرم بابام اومد توو دیدم هی داره دهنشو بازو بسته میکنه و انگشتش تو گوششه!!!
گفتم شما تو کوچه بودی؟؟؟؟
گفت آره بابا با این احمد آقا وایساده بودیم چند تا سیگارت داشت انداختیم نمیدونم کدوم کره خری چی انداخت افتاد کناره پای احمد بیچاره نفسش بند اومد بردمش تا خونشون!!!!!!!!!!!!!
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 15:25
+6
قصۀ شیرین
مهرورزان ز زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز زِ من!
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میلِ دلِ دوست،
بپذیریم به جان؛
هر چه جز میلِ دلِ او،
بسپاریم به باد!
آه!، باز این دل سرگشتۀ من
یاد آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود و تمنای دو دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک،
خنده می زد شیرین،
تیشه می زد فرهاد!
نه توان گفت به جانبازیِ فرهاد: افسوس،
نه توان کرد ز بیدردیِ شیرین فریاد.
کار شیرین به جهان شور بر انگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!
کار فرهاد، برآوردن میلِ دلِ دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه درآویختن است.
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین، بی نهایت زیباست
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی،
تبو تابی بُودَت هر نفسی.
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد

(فریدون [!])
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/22 - 10:24]
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 10:20
+5
sasan pool
sasan pool
این هم یک عکس دیگه از بچگی خودم.راستی گفتم دوران کودکی یک چیز جالب بگم من انقدر شر بودم که سه بار من و از مهدکودک اخراج کردن یعنی سه بار مهدکودک عوض کردم.توی گروه اعترافات خاطرات کودکیمو براتون میگم ته خنده است.{-18-}{-18-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 09:31
+1
ramin
ramin
آخه کی بجز علی کریمی محبوب ترین بازیکن جهانه هان بچه شما بگید
25 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 01:19
+5
-3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ