یافتن پست: #خنده

reza
reza
باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟

آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟

من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...

مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟

روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است

ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟

من که شاعر نیستم شکل غزل را میکشم

رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟

ای غریبه با شکوه و دلخوشی

همسرای خنده های باصفایم میشوی؟

بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی

با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:48
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس
خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس
کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من
تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس
زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود
بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس
بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است
سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس
آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد
کاش میشد تا نباشی در پناه هیچ کس
عاقبت در زجر هستی قرص نانت میکنند
ماه دور از دست باش و قرص ماه هیچکس
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 00:02
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
من الان کجام؟
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 23:52
+4
reza
reza
از لب های سردم خنده گریزونه
راز دل خسته ام هیچکی نمی دونه

بازیچه شدن تا کی ؟
دل رو گول زدن تا کی ؟

افسردگی تا کی ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:27
+5
maryam
maryam
در پی اختلاف نظر در مورد اینکه شب چهارشنبه سوری 22 است یا 29. روز 22 اسفند یوم الشک و از 22 تا 29 اسفند هفته ی وحشت اعلام شد{-7-}
15 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 20:06
+6
mehrshad kabiri
mehrshad kabiri
مرد باس بخنده هرچند هم خنده ش از روی غم باشه و تلخ
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 18:54
+4
Behdad
Behdad
خبر
حوادث
با وزش باد شدید در تاریخ 90/11/20 در محدوده قیام دشت 2 چادر دانشجویی ویران و یک چراغ دانشگاه سر نگون شد!

photo By Behdad
مکان عکس بین الفازین
{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}
آخرین ویرایش توسط BEHDAD در [1390/12/20 - 18:23]
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 18:17
+14
amir reza
amir reza
{-21-}
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 02:40
+3
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
مردی تصمیم گرفت همه ی نگرانی ها و مشکلاتش را به آب بسپارد
اما
هر چه تلاش کرد زنش سوار قایق نشد
{-7-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 02:30
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
گفتمش دل میخری؟
پرسید:چند؟!
گفتمش:دل مال تو.تنها بخند!
خنده کرد و ذل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستانش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 01:18
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ