صنم
خیالت را از من نگیر، بقیه اش مال خودت...
امید
همه ی عشق منی تو، غم دنیا که غمی نیست من ازت خاطره دارم، خاطره درد کمی نیست روبروی من عزیزم روزگار روشنی نیست همش از حال تو میگم، حال من که گفتنی نیست من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم با تو زنده بودم اما، با تو زندگی نکردم (به زودی در کنار جامعه ی مجازی Bia2uni سایت موزیک Bia2berim هم فعالیت خود را آغاز میکند)
Hossein Behzadi
میگن پســـــــــــــرا برایِ هضمِ دلتنگیهاش...گریه نمی کنه قدم میزنه !!! آره راست میگن، به جایه گریه میره قدم میزنه ، بعد در حینِ قدم زدن چشمم یه یکی دیگه می افته...کلاً بیخیاله دلتنگیهاش میشه...میگه بیخیاله دلتنگی و میره دنباله عشق و حالش...واسه همین میره قدم میزنه که فرصتهایِ جدید رو از دست نده..!!!
ali rad
از بس که در خیالم باریده ای واژه هایم خیس از تو اند تو تنها باران منی که پشت شیشه نمی مانی
رضا
تو که قصد جدایی کرده بودی
خیال بی وفایی کرده بودی
چرا با این دل خوش باور من
زمانی آشنایی کرده بودی
خدایا تارو پودم غم گرفته
درون سینه ام ماتم گرفته
الهی بشکنه آن که آخر
دو عاشق را چنین از هم گرفته
خداوندا دلش را مهربان کن
همیشه خاطرش را شادمان کن...
ronak
دیگه به نبودت عادت کرده بودم خو دمو با خیالت راحت کرده بودم دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم او مدی دلتنگی ها همه رفتن شوق وصال و جا گذاشتن تا او مدم با آغوشت جون بگیرم خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری دو باره لحظه ناب رسیدن دو باره تشنه ی شوق بو سیدین چه خیال ساده و خوبی پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی
ronak
بزار خیال کنم هنوز ترانه هامو می شنوی هنوز هوامو داری و هنوز صدامو می شنوی بزار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم اگه تموم قصمون هنوز ترانه سازتم بزار خیال کنم هنوز پر از تب و تاب منی روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی
ronak
خاطرت هست می گفتم چقدر دوستت دارم می گفتم دلتنگ تو ام به یاد داری روز هایی را که می گفتم دوری ات عذابم می دهد می گفتم همه هستی منی مگفتم نفسم به نفس هایت بسته است نه !!! می دانم که یادت نیست من بار ها وبار ها تک تک این جملات را تکرار کردم برای تو... اما چه سود که اگر صدها هزار بار هم گفته باشم شان.. تنها در خیالم بوده وبس... در مقابلت حرف زدن که سهل است نفس هایم را هم با تردید ادا می کنم... کاش می دانستی!
ronak
عادتــــــ ــــ ـ نَکرده ام هَنــــوز... خیال می کنَــــم روزی باز می گردی آرام از پشتــــــ سر می آیی، مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده ام دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می زنی و عُمـــر تنهــــــایی ام به پایان می رســـ ـــ ـد .
gamer
مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور! گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت. مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید . باز هم باید شاد باشی که پنجره بسته بود . در خیالم صدای پرنده را آهسته شنیدم که می گفت : در قفس هستم ! دست دراز کن و مرا بردار دست دراز کردم و پرنده را برداشتم و به مادر نشان دادم. چه نرم و زیبا بود! آرام در گوش پرنده زمزمه کردم : عجب کلکی هستی!!
ياس ميگي
1390/11/6 - 12:51