یافتن پست: #خیلی

محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
دیشب رفته بودم خونه خواهرمینا ، دختر خواهرم یه نقاشی رو بوم کشیده بود خیلی قشنگ گفتم خودت کشیدی ؟ گفت پـَـ نـَـ پـَـ دادم پیکاسو بکشه جوونا هم خودی نشون بدن
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 23:17
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه: من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب به من بگو شوهر: بیناییت فوق العادست عزیزم!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 02:47
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
وزی یک سیاستمدار معروف، درست هنگامی که از محل کارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.

روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و یک فرشته از او استقبال کرد.

فرشته گفت:

«خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه.

چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم.

به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 01:06
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
قابل توجه اعضای محترم خیلی فوری ، شما می توانین تمامی طنز نوشته های خود را هم در گروه پ نه پ ارائه کنید ، گروه پ نه پ محدود نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 23:43
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
سه تا مرد داشتند در مورد امور تصادفی صحبت می کردند اولی : زنم داشت داستان دو شهر را می خواند که دو قلو زایید دومی : خیلی جالبه زن من هم سه تفنگدار را می خواند که سه قلو زایید سومی فریادی زد و گفت :خدای من ,من باید زود بروم خانه وقتی از او پرسیدند که چه اتفاقی افتاده گفت : وقتی داشتم از خانه می آمدم بیرون زنم علی بابا و چهل دزد را می خواند.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 22:15
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
اقایون محترم داداش بیان توی گروه پــَـ نــــــه پــَـ عضو شین خیلی حال میده
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 18:45
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
ساعت 2 نصفه شب دختره با یه آرایش خفن داشت تو یه خیابون خلوت میپلکید، رفیقم میگه دخترفراریه؟ پـَـــ نــه پـَـــ خیلیم دختره پاک و نجیبیه، الانم داره میره دعای ابوحمزه ثمالی
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 15:59
+1
رضا
رضا
حالا که تموم شد،تو هم داری می ری مبادا که دست کسی رو بگیری خدایا نگاه کن دست تو چه وقتی پر از اشکم اما می خندم به سختی گلومو رها کن تو ای هق هق من می مردم برا اون،نبود عاشق من مبدا که عشقم تو قلبش بمیره می ترسم که دست کسی رو بگیره بگین کاری اینبار ازم بر نیومد بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد بگین باز بیاد و به قلبم بشینه بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه تو احساس من رو چه راحت ربودی اگر من شکستم مقصر تو بودی مگر منرو در حد مردن ندیدی؟ تو دلـخر نبودی،چـرا دل بـــــ[!]؟ دلم روز و شبها تو تنهایی سر کرد بگین که تموم دعاهاش اثر کرد بگین اونو دست خدامون سپردم بگین مقصر نبودم،ولی پاشو خودرم بگین خیلی وقته که صبرم سر اوم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 12:28
+1
mina_z
mina_z
پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه
6 دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 02:03
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ