یافتن پست: #دست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


گــــــاهی
احســـــــاس میکنم
روی دست خدا مانده ام. . .
خستـــــــه اش کرده ام. . .
خودش هم نمی داند بامن چه کند! ! !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شهری که مردمانش یک آشنا ندارد
در دل هزار نیرنگ ، یک هم صدا ندارد
شهرم پر از ملال است ،تاریخ یک خیال است
شهرم قلم شکسته ،ماندن در او عذاب است
شهرم سکوت و خاموش، آغوش ها فراموش
شهرم سکون و راکد ،دیوار ها پراز گوش
سلول انفرادی ،کشتار دسته جمعی
زندانیان در این شهر هر گور را بنامی
شهرت کجاست یارم؟ خاکت کجا نشسته؟
درویش خسته ی تو تا انتها شکسته
دست نوشته های یاسی_اینگونه بود شهرم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:47
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من به خاک و خاکــستــر   خود می رسم سحری      

این شـب یــلــدا بگذرد رسد به   شیرین   سحری

در ایــن ره کـه قـدم   نهادم من   به   خیره سری      

به امید ایـــنــکـه   روزی از یار رسد   به خبری

الهی تو عطا کرده ای   به بشر همین کم هنری        

می فشارم دستی را که منقش کرد چه زیبا اثری

تو سائل و مسکین   و درمــانده حالا را سروری

من غلام   و   تو پـــادشــه ملکی از سیم و زری
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:28
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار...
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،
که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند

3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 18:48
+5
be to che???!!
be to che???!!
گير دادن رستم به سهراب:


*چنين گفت:رستم به سهراب يل*


*كه من آبرو دارم اندر محل*..

.

*مكن تيزونازك دو ابروي خود*


*دگرسيخ سيخي مكن؛موي خود*


*شدي در شب امتحان گرم چت*


*بروگمشو اي خاك برسرت*


*اس ام اس فرستادنت بس نبود*


*كه ايميل وچت هم به ما رونمود*


*رها كن تو اين دخت افراسياب*


*كه مامش تو را مي نمايد كباب*


*اگر سربه سر تن به كشتن دهيم*


*دريغا پسر،دست دشمن دهيم*


*چوشوهر دراين مملكت كيمياست*


*زتورانيان زن گرفتن خطاست*


*خودت را مكن ضايع از بهراو*


*به درست بپرداز و دانش بجو*


*درين هشت ترم،اي يل باكلاس*


*فقط هشت واحد نمودي تو پاس*


*تو كز درس و دانش گريزان بدي*


*چرا رشته ات را پزشكي زدي*


*من از گور بابام پول آورم*


*كه هر ترم،شهريه ات را دهم*


*من از پهلوانان پيشم پسر*


*ندارم بجز گرز و تيغ و سپر*


*چو امروزيان،وضع من توپ نيست*


*بو دخل من هفده و خرج بيست*


*به قبض موبايلت نگه كرده اي*


*پدر جد من را در آورده اي*


*مسافر برم،بنده با رخش خويش*


*تو پول مرا مي دهي پاي ديش*


*مقصر در اين راه تهمينه بود*

*كه دور از من اينگونه لوست نمود*


*چنين گفت سهراب،اي ول پدر*


*بود گفته هايت چو شهد و شكر*


*ولي درس و مشق مرا بي خيال*


*مزن بر دل و جان من ضد حال*


*اگر گرم چت يا اس ام اس شويم*


*از آن به كه يك وقت دپرس شويم*
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 17:21
+5
zahra
zahra

درسی که پرنده می دهد پرواز است
در درس پرنده صد هزاران راز است
شاگرد پرنده باش از افلاک برو که
این راه زمین همیشه دست انداز است


آخرین ویرایش توسط zahra70 در [1392/05/29 - 15:31]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 15:30
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
آی آدم ها که بر ساحل, نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب, دارد می سپارد جان
یک نفر دارد, که دست و پای دائم می زند, روی این دریای تند و تیره و سنگین
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موجِ سنگین را به دستِ خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راهِ دور دیده
آب را بلیعده در گود کبود و هر زمان بی تابیَش افزون
می کند زین آب ها بیرون گاه سر گاه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم ها که رویِ ساحل آرام, در کار تماشائید!
موج می کوبد به رویِ ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان وین بانگ, باز از دور, می آید:
آی آدم ها
آی آدم ها
آی آدم ها
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 13:08
+5
*elnaz* *
*elnaz* *

وقتی که باز صدای آب / می پیچه توی کوچه‌ها
پُرمیشه از عطر گل ها / انگار تمومِ دنیا


میشکُفه غنچه گلی / در آرزوی زندگی
براش همین کافیه که / بهش بگن تو خوشگلی!


نگاهِ گل به آسمون / یه دَم کنارش ننشست
به بوته خار دم دست/ دلش رو یک نفس نَبَست


چی شد؟! / چرا این راه ، به سراب است ؟!
این همه،خام و سست و خراب است


یه روز یکی دید گلَ رو/خواست بچینه تاج سرُ
تیزی تیغ ها رو که دید/ عقلش بهش گفت که نرو


گُلِ به خار گفت که چرا ؟! /نمیشی از من ، توجدا
برو میخوام تنها باشم / تو خیلی زشتی به خدا!


یه صبح سرد خیلی زود / بوته خار اونجا نبود
باهمه عشقی که داشت / با دلی که شکسته بود


چشمای گل یه وقتی دید / که دستی اونو از شاخه چید
نگاهِ گل هر جا که گشت / بوته خاری رو ندید!


چی شد؟! / چرا این راه به سراب است ؟!
این همه/ خام و سست و خراب است…!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:48
+4
be to che???!!
be to che???!!

چـــﮧ ڪسـے مے گـويدتنهـآ زَنآלּ تـَלּ مـے فُروشنـد

زَنآنـےرآ مـے شنآسَم ڪـﮧبــﮧ قيمَتــِ گَزافـے تَـלּ مـے خَرند

بـــﮧ قيمتــِ زِندگـے

بآنــو

تو مآنـدے بـــﮧ پآےآبرويتــبـــﮧ پآےفَرزندتــ

امآمَـردتو جِلـوه هآفروختــ و نگآه هآ خَـريد اززنآלּ هَـرزه

برآے توقيصـر بود و غِيرتــ

برآے زنآלּ خيآبآלּ ڪـوهے از هَـوس

تَنـےلَشبود روے تَختـ ازخَستگـے انزآل

و تو بـــﮧ عشقَش خَستگـے هآ رآ فرامـوشمـے ڪردے

طـے مے ڪردتنـــﮧعُريآלּ هَرزه هآ را

و تـو طـے مـے ڪشيـدے ڪـﮧڪدبآنوے خآنـــﮧ اشبآشـے

عَرق مـے ڪرد ازشُعلـــﮧ هآے هَـوس

و تو گَرمـآےشُعلـــﮧ هآي گآزرا بـــﮧ جآלּ مـے خَريدے

بَرآے لحظـﮧ اے لبخَنـدش

سآعتـ هآ ڪنـآرِ ميـز شآممُنتظـربودے

و او دَر حآلكثافت كاريبا مُنشـے اش بود

آرے اين استـ رآز آלּ حَلقــﮧ ڪـﮧفُــروغمے گُفتـ

حلقــﮧ بَردگـے ڪـﮧ تو بدستـ ڪردے...!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من یقین دارم که برگ،
کاین چنین خود را رها کردست در آغوش باد،
فارغ است از یاد مرگ!
آدمی هم مثل برگ، می تواند زیست بی تشویش مرگ،
گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را،
می تواند یافت لطف «هر چه بادا باد را »

"فریدون [!]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:25
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ