یافتن پست: #دست

Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
من یک دخترم تنهاییم را با کسی قسمت نمی کنم که روزی تنهایم بگزارد روح خداست که در من دمیده شده و"احساس"نام گرفته : ارزان نمی فروشمش دستهایم بالین کودک فردایم خواهد شد: بی حرمتش نمی کنم و به هر کس نمی سپارمش بدان " حوای " کسی نمی شوم که به " هوای " دیگری برود!!!{-37-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 19:06
+15
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
سر زنگ هندسه میگم این درسا بسه..

('_')

_//

_/

('_')

\

/

/('_')

_||

_/

هووووووووووو

بیا وسطططط

آهاااان

باز باز باز...

باز منو کاشتی رفتی تنها گداشتی رفتی

دروغ نگم ب جز من یکی دیگ داشتی رفتی...

دستااا شلهههههههههههههههههه..

('_')

_//

_/

('_')

\

/

/('_')

_||

_/

جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم ، شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم ، جونی جونم یار جونم

_|

_/

(.-.)

حالا امید جهان
13 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 18:40
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مهربانی را اگر قسمت کنیم من یقین دارم به ما هم میرسد

آدمی گر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 18:34
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
وقتی از غربت ایام دلم میگیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها می بندم

باز هم خاطرات دست مرا میگیرد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 18:18
+6
alifabregas
alifabregas
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 16:18
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.

بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم

خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.

خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان

بنده: خدايا سه رکعت زياد است

خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟

خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله

بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!

خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله

بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم

خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم

بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد

خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد

خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!

خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد

ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟

خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 23:32
+7
مهسا
مهسا


ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﺍﺗﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﺳﺎﯾﻠﻨﺖ ﺑﻮﺩ… .


ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﮑﺎﺭﺗﺸﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﺩﯾﺪ… .

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻓﯿﻘﺸﻮ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﺒﺎﮐﺲ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﯼ ﻋﺸﻘﺶ ﺩﯾﺪ… .

ﻭ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺟﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺳﺤﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ… ...

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ!.
آخرین ویرایش توسط maahsaa در [1392/04/27 - 22:57]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 22:56
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دخترک خندید و پسرک ماتش برد ! که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد ! غضب آلود به او غیظی کرد ! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام ! هر دو را بغض ربود... دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! " سالهاست که پوسیده ام آرام آرام ! عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند: این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 22:37
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

شبی در کوچه ام او تار میزدچه ساده عاشقی را دار میزددو دستانش چنان در لرزه افتادکه گویی وی دلش را بار میزدبه آهنگی غریب پیغام میدادهمین آهنگ را بسیار میزدبه هم پیچیده بود او کوله باریگره را با دو دست یار میزدبه چشمش اشک و بر دل آه میداشتدلش را با خدا اینبار میزدنگه از پنجره کردم ودیدمسرش را بر سر دیوار میزدشب دیگر بدیدم ساده آمدخودش را با خودش صد بار میزد

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 22:23
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکستآنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسستمی روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سردآن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکستمی روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــانداز هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته استراســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم توتاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشستطـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بودروی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست.........

دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 22:19
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ