یافتن پست: #دست

مهسا
مهسا

برای ، گاهی مادری مهربان میشوم


بر سرش میکشم، میگویم: غصه نخور، میگذرد…


برای ، گاهی پدر میشوم


میگویم: بس کن دیگر بزرگ شدی …


گاهی هم میشوم

دستش را میگیرم، میبرمش به


،

از دست من است…


دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 03:26
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO




ای که داشتنت آرزوی دست نیافتنی !


برایت از عشق می‌سرایم و تو هرگز دلنوشته‌هایم را نمی‌خوانی .


دلتنگ دیدارت می‌شوم و تو هرگز نمی‌آیی .


لحظه‌ها را به یادت سر می‌کنم و تو هرگز نمی‌دانی .


این است ، قصه تلخ جدایی .

1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 02:30
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
دقت کردین درست وقتی که عجله داری یا هوا سرده یا جیش داری
کلیدت تو غیر قابل دسترس ترین سوراخ کیف و جیبت مدفون شده !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 02:19
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو که داری میبافی

طناب داره منو

میاری صندلی و

دفتر شعره منو

فقط بزار یه امشبو

من بمونم با خودم

بپرسم ازین همه شعر

چرا من عاشقت شدم

تو که داری توی دلت

نفرین واسه فردای من

چرا میبندی با نفرت

دو دست و دو پای من

نگران منو خودت نباش

من میمونم با نفرینات

دیگه نخون دیالوگ و

ثمر نشسته تمرینات
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:19
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
 

خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:08
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
لحظه های ناب

عمر ما چون تندبادی رفت و گویی خواب بود

وان بنای آرزوها خانه یی بر آب بود

وه چه شب ها دولت بیدار بر در حلقه زد

لیکن از نا هوشیاری بخت ما در خواب بود

ز دل گوری شنیدم پند قارون را که گفت

در کف دنیا پرستان سیم و زر سیماب بود

روشنی ها در پریشانی بود دل بد مکن

هر کجا ویرانه یی دیدم پر از مهتاب بود

گفت با من مردم چشمم که قحط مردمیست

جست و جو کردم بسی این کیمیا نایاب بود

موج بنیان کن شو و دریای طوفانخیز باش

[!] آن ﮐس که عمری رفت و خود مرداب بود

دولت شب ها و توفیق دعا از دست رفت

لحظه ی معراج ما آن لحظه ی ناب بود.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:05
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
از خود رمیده

چو گل ز دست تو جیب دریده ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده ای دارم

به حفظ جان بلا دیده سعی من بیجاست

که پاس خرمن آفت رسیده ای دارم

ز سرد مهری آن گل چو برگهای خزان

رخ شکسته و رنگ پریده ای دارم

نسیم عشق کجا بشکفد بهار مرا ؟

که همچو لاله دل داغدیده ای دارم

مرا زمردم نا اهل چشم مردمی است

امید میوه ز شاخ بریده ای دارم

کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز ؟

کخ من به سینه دل آرمیده ای دارم

صفا و گرمی جانم از آن بود که چو شمع

شرار آهی و خوناب دیده ای دارم

مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق ؟

که چون رهی دل از خود رمیده ای دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:00
+2
alireza
alireza

سائل از گوشه‌ی مسجد برخاست ، پرسید:

یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟

نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟

عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟

مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟

امیرالمومنین (ع) در پاسخ فرمود:

واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.

نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.

عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.

مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است.

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 22:35
+8
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
عاقا این اردلان توی مادرانه کلن با آیفون مشکل داره دیشبم میخواست جواب بده هی میزد نمیشد خو عزیز من یه گوشی بدید دست این باهاش راحت باشه...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 17:26
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پسر: عزیزم عاشقتم.... دختر: آره عشقت خیلی قشنگه ؛ اما دستتو از اونجا بردار! پسر: جان من حال گیری نکن خودتم خوشت میاد پس گیر نده دیگه!!! دختر: نه, ما تازه دو هفته س که با هم دوست شدیم!!! پسر: تو دوسم نداری وگرنه این کارارو نمیکردی.... دختر: رو مخم نرو دیگه....من دوست دارم و کم کم دارم عاشقت میشم!!! اما عشق قلبارو باز میکنه نه پاهارو....
{-33-} این عین واقعیته ، خودمم باهاش مشکل دارم {-33-}
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 16:58
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ