یافتن پست: #دعا

*vorojak*
*vorojak*
نردبان دلم شکسته است میشود کمی برایم دعا کنی؟
یا اگر اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی؟
راستش دلم مثله یک نماز بین راه خسته و شکسته است.میشود برای بیقراری دلم سفارشی به ان رفیق با وفا کنی؟؟؟
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 00:52
+6
d.m
d.m
بی حضورت بس که در پسکوچه های انزوا ماندم

عاقبت در زیر بار کوهی از اندوه، جا ماندم

بی حضورت بس که در پسکوچه های انزوا ماندم

عاقبت در زیر بار کوهی از اندوه، جا ماندم

بی صدا می خواستی دست و دل بی ادعایم را

دست و دل را برد با خود ناامیدی، بی صدا ماندم

بودنم شد سایه ی نابودی امن و امان، برگرد

بی صدا می خواستی دست و دل بی ادعایم را

دست و دل را برد با خود ناامیدی، بی صدا ماندم

بودنم شد سایه ی نابودی امن و امان،


برگرد
آخرین ویرایش توسط asemanabi در [1391/01/17 - 00:21]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 23:11
+4
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
نـگرانـ نبودنتــ نباشـ

نفریـنتــ نمیـ کنمـ

همینـ کهـ دیـگر جایتـ در دعاهایمـ خالیستـ

برایتـــ کافیستــ...!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:53
+2
مهراوه
مهراوه
اگه زندگی سخته اگه مشکلات زیاده اگه بیکاری اگه نیاز به سرمایه داری
نگران نباش من برات دعا می کنیم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 21:33
+5
امید
امید
برایت دعا می کنم تا خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو می گیرد. (شریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:22
+3
behzad
behzad
یه روز یه [!] و یه رشتیه و یه لر .....
یه روز یه [!]
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره بود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.

یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 11:32
+2
payam65
payam65
روزی دختری نزد کورش کبیر آمد و ادعا کرد که مدتهاست عاشق وی میباشد و از خواب و خوراک افتاده است
کورش بزرگ قدری در چهره زن دقیق شد و گفت من لیاقت تو را ندارم بهتر است با برادرم که هم از من
زیباتر و هم جوانتر است و به زودی جای من را خواهد گرفت و هم اکنون پشت سر تو ایستاده ازدواج کنی
هنوز سخنان کورش بزرگ تمام نشده بود که زن با عجله پشت سر خود را جهت یافتن شخص مورد نظر نگریست
اما کسی آنجا نبود
پس کورش کبیر رو به زن گفت آنکس که عاشق باشد هیچگاه عشقش را به طمع موقعیتی بهتر به شک نمی اندازد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 01:08
ramin
ramin
بنده ای خدا را گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا كنم؟...

خدا گفت: شاید نوشته باشم هرچه بنده ام دعا كند....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:16
+6
payam65
payam65
عشق یعنی مهر بی چون و چرا؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا!

عشق یعنی مهر بی اما، اگر؛ عشق یعنی رفتن با پای سر!

عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست؛ عشق یعنی جان من قربان اوست!

عشق یعنی خواندن از چشمان او؛ حرف های دل بدون گفتگو!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 11:55
+1
zahra
zahra
ﻪﮕﻳﺩ ﺮﻔﻧ ﻪﻳ ﻲﺴﻛ ﻪﮔﺍ ﻮﺸﻧ ﺖﺣﺍﺭﺎﻧ ﻮﺗ ﻥﻮﭼ . . . .ﺩﺍﺩ ﺢﻴﺟﺮﺗ ﻮﺗ ﻪﺑ ﻭﺭ ﯽﻨﻛ ﺪﻋﺎﻘﺘﻣ ﻭﺭ ﻥﻮﻤﻴﻣ ﻪﻳ ﯽﻧﻮﺘﻴﻤﻧ ﺯﺍ ﺮﺗ ﻦﻳﺮﻴﺷ ﻞﺴﻋ ﻪﻛ
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 12:58 توسط Mobile
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ