یافتن پست: #راه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن



لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟



آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن



با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن



من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن


عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.


مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم.


 


 در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این


 


 فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست


 


 نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ … نه


 


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:



- عمو… میشه کمی پول به من بدی؟



فقط اونقدری که بتونم نون بخرم.



- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست… باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو …. میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آنوقت پسرک روبروی من نشست.
- عمو … چیکار می کنی؟
- ایمیل هام رو می خونم.
- ایمیل چیه؟
- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
- عمو … تو اینترنت داری؟
- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
- اینترنت چیه عمو؟
- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست.رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.
- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
- مگه تو کامپیوتر داری؟


- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
- نه ولی دنیای منم مثل اونه … مجازی.
- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه
- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی اززیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.


آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مثلن هفته پیش زن داییم تو سوپ خامه ریخته بود خیلی خوشمزه شده بود
اومدیم خونه عمم سوپ درست کرد
خواست مثلن روی زن داییمو کم کنه تو سوپ خامه شکلاتی ریخته :|
.
..
.
.
.
هیچی دیگه اینجا اصفهانه ماتو بیمارستان الزهراهستیم ای لا وی یو پی ام سی:

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پاییز كه می رسد می دانم فصل زیبای 


نقاشی كردن است در حوضچه اكنون سهراب 

 

پاییز كه می رسد می دانم كوچه های بن بست 

شعر عشق می سرایند برای فریدون های [!] 

 

پاییز كه می رسد می دانم او می رود 

اوكه رفت صدای مرگ می آید به چشم حسین 

 

پاییز واین همه زیبایی كه می رسد

می دانم زمستان در راه است 

كسی سر بر نیارد كرد كه سرما سخت سوزان است 

 

پاییز كه می رسد می شكند گلهای زیبا به چشم برهم زدنی 

گلستان را محكم می فشارد سعدی شیرین سخن 

كه سرما در راه است 

 

پاییزكه می رسد می دانم فصل زیبای جان كندن من می آید 

آخر می گویند آدم های دیوانه در پاییز می میرند .

 

بهزاد ساوانا
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 16:55
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
7 دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 15:06
+4
محمد
محمد
الیسا و ملیسا ، رفتن برن کلیسا

تو راهروی کلیسا ، گیر کرد به سقف کلیپسا ! :))
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 22:07
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

نـــــحـــوه بــــهــــم زدن دخــــتــر و پـــســرای ایــــرانــــــی...!

.

.

.

-خیلی پستی دیگه نمیخوام ریختت و ببینم. بای

ـ نمی دونم واسه چی ناراحت شدی اما هرجور راحتی. بای

-نمیدونی؟ نبایدم بدونی معلوم نیست حواست کجا پرته خاک تو سرت. بای

ـ مسخره عوضی حرف دهنت و بفهم اصلآ برو به جهنم. بای

-واقعآ که... انقد راحت میگی برو معلومه یه ریگی به کفشت هست. بای

ـ فعلآ که همه ریگاتو کفش توئه خودت این مسخره بازی رو راه انداختی.بای

-من؟ من؟ تو واست مهم نیست.بمیرم برم. بای

ـ خب وقتی میگی دیگه نمیخوای ریختم و ببینی دیگه چی بگم. بای

-خب من معذرت میخوام

ـ هرچی دلت میخواست گفتی بعد میگی...

-عــــــــــشقـــــــــــــــــــــم؟ منو ببخش دیگه

ـ باشه اما دیگه تکرار نشه ها!!!

-مثلآ تکرار شه چه کار می کنی؟

ـ باهات به هم میزنم

-همون پس دنبال بهونه میگردی من و دست به سر کنی... چیه از من خوشگل تره؟ مایه داره؟

ـ کلآ دیگه نبینمت دورو برم.بای

دوباره از بالا به پایین...

.

والا:)))))))))))))

.

دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 17:12
+3
AmirAli
AmirAli

مورد داشتیم تو علایقش نوشته:


غذای مورد علاقه ام استیک آبدار با سس قارچ به همراه ریزوتو و اسپاگتی بولونز و کمی مارتینی


بعد تو صف نذری به علت ازدحام جمعیت ،قابلمه بغل دستیاش خورده تو سرش و رفته تو کما!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 16:24
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یلدا است
بگذاریم هر چه تاریکی هست
هرچه سرما و خستگی هست
تا سحر
از وجودمان رخت بربندد
در این شب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست
شب یلدا پیشاپیش مبارک!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 16:12
+4
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
یلدا نام فرشته ای است بالا بلند، با تن پوشی از شب و ستاره

یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود ...

با اولین شب پاییز آمده بود

و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر آسمان می کشید

تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند .

یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت

و لابه لای خوابهای زمین لالایی اش را زمزمه می کرد

گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد !

یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت

آتش که می دانی همان عشق است ؛

یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد.

آتش در وجود یلدا بارور شد

فرشته ها به هم گفتند:

یلدا آبستن است، آبستن خورشید

و هر شب قطره ای از خونش را به خورشید می بخشد

و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد بود ...

فرشته ها گفتند:

فردا که خورشید به دنیا بیاید یلدا خواهد مرد

یلدا آفرینش را تکرار می کند.

راستی فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست

و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرف
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 12:07
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ