یافتن پست: #رفته

mah3a
mah3a
احساس بچه ای رو دارم که رفته تو کوچه تا بازی کنه ولی کسی بازیش نمیده ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:45
+5
ebrahim
ebrahim
در مراسم توديع پدر پابلو، کشيشي که 30 سال در کليساي شهر کوچکي خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از يکي‌ از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت شده بود .
در روز موعود، مهمان سياستمدار تاخير داشت و بنابرين کشيش تصميم گرفت کمي‌ براي مستمعين صحبت کند.
پشت ميکروفن قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد اين شهر شدم .
انگار همين ديروز بود.
راستش را بخواهيد، اولين کسي‌ که براي اعتراف وارد کليسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدي هايش، باج گيري، رشوه خواري، هوس راني‌، زنا و هر گناه ديگري که تصور کنيد اعتراف کرد .
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي‌ با گذشت زمان و آشنايي با بقيه اهل محل دريافتم که در اشتباه بوده‌ام و اين شهر مردمي نيک دارد .

در اين لحظه سياستمدار وارد کليسا شده و از او خواستند که پشت ميکروفن قرار گيرد .
در ابتدا از اينکه تاخير داشت عذر خواهي‌ کرد و سپس گفت که به ياد دارد که زمانيکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولين کسي‌ بود که براي اعتراف مراجعه کرد.

نتيجه اخلاقي‌: وقت شناس باشيد !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:07
+3
sahar
sahar
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................

نمی بخشمت............................
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 10:33
+7
sasan pool
sasan pool
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری
همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری
تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی
غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری
شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -
هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری
بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند
مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری
همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید
ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!
کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی
رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 00:23
+3
sasan pool
sasan pool
این آهنگ خواجه امیری من و داغون میکنه الان دارم گوش میدم گریم گرفته.
هر چی آرزوی خوبه مال تو
, هر چی که خاطره داری مال من اون روزای عاشقونه مال تو
, این شبای بیقراری مال من منم و حسرت با تو ما شدن
, تویی و بدون من رها شدن آخر غربت دنیاست مگه نه
, اول دو راهی اشنا شدن تو نگاه آخر تو
, آسمون خونه نشین بود دلتو شکسته بودن
, همه ی قصه همین بود میتونستم با تو باشم
, مثل سایه مثل رویا اما بیدارمو بی تو
, مثل تو تنهای تنها هر چی آرزوی خوبه مال تو
, هر چی که خاطره داری مال من اون روزای عاشقونه مال تو
, این شبای بی قراری مال من هر چی آرزوی خوبه مال تو
, هر چی که خاطره داری مال من اون روزای عاشقونه مال تو
, این شبای بیقراری مال من
{-60-}{-60-}{-60-}{-60-}{-60-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 00:23
+2
saghar
saghar
افسوس ... آن زمان که بايد دوست بداريم کوتاهي ميکنيم آن زمان که دوستمان دارند لجبازي ميکنيم و بعد براي آنچه از دست رفته آه ميکشيم.
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 22:05
+11
mah3a
mah3a
اگر رای دادن چیزی را عوض می کرد، تا به حال غیر قانونی اش کرده بودند!

(یادم رفته جمله از کیه ولی مال یه آدم معروف بود)
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 15:32
+3
sasan pool
sasan pool
من در اتاقی 20 چند متری زندگی میکنم.در این اتاق پنجره ای دارد رو به زندگی گاهی از پنجره بیرون نگاه می کنم.
پسری در حال دویدن است و به دور دست ها نگاه می کند.در این اتاق آیینده مرده است.دختری دست پسری را گرفته و مشغول راه رفتن هستن.در این اتاق عشق مرده هست.مغازه داری به فکر فروش بیشتر بر اجناس خود چوب حراج زده هست.در این اتاق بر زندگی چوب حراج زده اند.دو همکلاسی با هم می خندن.در این اتاق رفاقت مرده است.کارگری مشغول ساخت سر پناه برای مردم است.در این اتاق کار و تلاش مرده هست.مردی در حال خواندن روز نامه هست.در این اتاق خبری نیست جز تنهایی من.برروی شیشه به انعکاس چهر خود نگاه میکنم فقط تنهایی را میبینم.در این اتاق همه شب شب یلدا ست.روزهایش مثل یک پلک زدن می گذرد.در این اتاق من هستم و تنهایی های من.چند سالی من و تنهایی دو دوست خوب با هم شدیم.شبهای این اتاق تماشایی است جای خیلی ها در این شبها خالی است .من و تنهایی با هم شب را صبح میکنیم.
به راستی این اتاق قبر من است.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 13:54
+1
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
زهرا : اعتراف می کنم یه بار سر کلاس خوابم برده بود استاد می خواست از کلاس بیرونم کنه ۳ دفعه گفت برو بیرون ! گفتم : چشم الان می رم ( اما هر کاری می کردم نمی شد ! ) دفعه آخر که داد زد گفت پس چرا نمیری ؟ منم داد زدم گفتم بابا ! پام خواب رفته !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 12:40
+2
ehsan
ehsan
اینجا جایی ست که
وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای
به جای همدردی ، برایت پول خُرد می اندازند ... !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 01:06
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ