یافتن پست: #رفته

رضا
رضا
نگاهی كردومن را دربه در كرد یقیین كرد عاشقم بعدش سفر كرد شكستی خورد آمد تا بماند ولی من رفته بودم او ضرر كرد {-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 13:26
+4
رضا
رضا
می گویند، اگر كسی‌ چهل‌روز پشت‌ سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند، حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌كند..................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 12:22
+2
mina_z
mina_z
فقر چیست؟ میخوام بگویم فقر چیست، فقر چیزی است که همه جا سر می کشد، فقر،گرسنگی نیست،عریانی هم نیست، فقر چیزی را" نداشتن" است،ولی آن چیز پول نیست،طلا و غذا نیست، فقر همان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند، فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خورد میکند، فقر ،کتیبه سه هزار ساله ی است که روی آن یادگاری نوشته اند، فقر ،پوست موزی است که از پنجره یک ماشین به خیابان انداخته می شود، فقر همه جا سر میکشد، فقر ،شب را "بی غذا" سر کردن نیست، فقر،روز را "بی اندیشه"سر کردن است
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 01:44
+5
عسل ایرانی
عسل ایرانی
ﺁﻗﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ! ﻧﻮﮐﺮﺗﻢ! ﺩﺍﺩﺍﺵ! ...... ... ... ... ... ... ...ﻣﻦ ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ! ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢadslﺩﺍﺭﻡ! ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺻﺒﺢ،ﺳﺎﻋﺖ٧ﻣﻨﻮ ﺑﺎ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻓﺮﻭﺵ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﮑﻦ. ﺷﺎﺭﮊ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻋﻤﺖ 1000000ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺷﺎﺭﮊ ﮐﻨﻢ100ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﯼ! ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﺎﻧﮏ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ! ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻧﮕﻮ! ﻧﮑﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭِﻣﻦ! ‌ﻧﮑﻦ ﭘﺪﺭِﻣﻦ! ﻧﮑﻦ ﺑﻲ ﻧﺎﻣﻮﺱ! ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭘﯿﺸﻮﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﻢ؟ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟ ﻧﻨﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟؟؟ﮐﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ من آخه؟؟؟
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 21:04
+6
رضا
رضا
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است. دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم. معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 20:32
+2
رضا
رضا
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.......................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 18:50
+2
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لب...خندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد! شکسپیر می‌گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می‌آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 15:20
+9
عسل ایرانی
عسل ایرانی
یه نصیحت دارم براتون : دختر ها اگه می خواین با کسی دوست شید بجنبین، الان بهترین فرصته و پسر ها ، بهترین زمان برای دعوا با دوست دخترتون همین چند روزه . . . یادتون که نرفته ولنتاین نزدیکه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 13:17
+4
رضا
رضا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم، این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند.........................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 08:41
Pedram
Pedram
اگه عاشقی، سعی کن به عشقت برسی چون وقتی بره دیگه رفته. اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش رو بچشی. چون تلخترین شیرینی روزگاره
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 00:26
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ