یافتن پست: #سکوت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شب به هنگام خوابیدن
سنگینی سکوت فریاد می کند
آنگاه به یادت
کاغذ و قلمی بر می دارم
و شعر های تــــــــــــــــــو را
بر روی آن
مکرر می نویسم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 16:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خوش به حال کسایی که اگرهم اشتباهی میکنند.دستشون ،قلمشون،ذهنشون،زبانشون،بیانشون،فریادشون،بیشترازاینکه به سمت توجیح بره،به سمت فکر کردن به اشتباهه میره وبعدهم اینکه حداقل سکوت می کنند.به جایی که دادو بیداد کنند.اگرهم عذرخواهی نمیکنند،حداقلش اینکه سکوت میکنند. لای سکوتشون دنبال این میگردند،که چرا،دلیل اشتباهه چیه؟این رو از خدا بخواهیم تو این ماه.که از جسارت های این شکلی،جرات های این شکلی ،شهامت های این شکلی رو به دلمون بده.که اگه اشتباهی کردیم.مردونه وایسیم.وبگیم که اشتباه کردیم.آدم رو محبوبتر میکنه.شک نکنید.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 16:21
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نمی دانم چه حسی هست این عاشقی؟
وقتی می نشینم،
وقتی راه می روم، وقتی می خوابم دوستت دارم
وقتی صدایی می اید دوستت دارم،
وقتی سکوت است دوستت دارم
چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:57
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بوسه
شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ

مانده در ظلمت دهلیز خموش
اختران دوخته بر منظره چشم
ماه بر بام سراپا شده گوش

در میان بود به هنگام وداع
گفتگویی به سکوت
و به نگاه
دیده ی عاشق و لعل لب یار
دل معشوقه و غوغای نگاه
عقل رو کرد به تاریکی ها
عشق همچون گل مهتاب شکفت،
عاشق تشنه لب بوسه طلب
هم چنان شرح تمنا می گفت
سینه بر سینه ی معشوق فشرد
بوسه ای زان لب شیرین بربود
دختر از شرم سر انداخت به زیر ناز می کرد،ولی راضی بود!
اولین بوسه ی جان پرور عشق
لذت انگیزتر از شهد و شراب
لاجرم تشنه ی صحرای فراقبه یکی بوسه نگردد سیراب
نوبت بوسه ی دوم که رسید،دخترک دست تمنا برداشت
عاشق تشنه که این ناز بدید
بوسه را بر لب معشوق گذاشت!
فریدون [!]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:51
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
سکوت ...

نقطه چین درد آدمیست   که میشود شنید
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:10
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

خاطره یعنی یه سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند


دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 01:31
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

می نویسم... می نویسم از تو، تا تن کاغذ من جان دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت، گریه این گریه اگر بگذارد گریه این گریه اگر بگذارد، با تو از روز ازل خواهم گفت فتح معراج غزل کافی نیست، با تو از اوج غزل خواهم گفت می نویسم همۀهقهقتنهاییرا،تاتوازهیچبهآرامش دریا برسی تا تو در هم همه همراه سکوتم باشی، به حریم خلوت عشق تو تنها برسی می نویسم همۀباتونبودنهارا،تاتوازخوابمرابهباتوبودنببری تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی، تا مرا باز به دیدار خود من ببری

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 22:42
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند . . .
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم . . .
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام . . .
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته . . .
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه . . .
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
.H.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 15:29
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد
گریه ام لبخند
و تنها همدمم ، خدا ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 15:26
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


سکوت و خلوت بغض شبانه ... چه دلگیر است بی تو حجم خانه ... تو رفتی و دلی دارم که هر دم ... برای گریه می گیرد بهانه


دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 11:56
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ