سحر
سکوت عجیبی دارد اینجا....
دیگر تنها من مانده ام و خیال بودنت
خنده ها و نوشته هایی که ...
با خود چه کرده ای!؟
با من چه میکنی!؟
دلم برایت تنگ می شود
وقتی می خوانمت...
وقتی بلند بلند می خوانمت...
تنهایی عجیبی است
دیوانه ام می کند...
سحر
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و
پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی
نیافتم . نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
ronak
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم…؟
من چیزهای با ارزشی دارم ….!
حنجره ای برای بغض …
چشمانی برای گریه…
لبهایی برای سکوت…
ریه هایی برای سیگار…
دستهایی برای خالی ماندن…
پاهایی برای نرفتن….
شبهایی بی ستاره….
پنجره ای به سوی کوچه بن بست…
و وجودی بی پاسخ…..
sasan pool
آسمان همچو صفحه ی دل من
روشن از جلوه های مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوش تر از خواب است
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خویش
sasan pool
در نقاشي هايم تنهاييم را پنهان مي كنم
در دلم دلتنگي ام را
در سکوتم حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسا ل است
ساده مينگرد ...
ساده مي خندد ...
ساده مي پوشد ...
دل من
از تبار ديوارهاي کاهگلي است
ساده مي افتد...
ساده مي شکند ...
ساده مي ميرد...
sasan pool
من تنها در ساحلی مینشینم
سکوت اختیار میکنم
چشمانم را به جاده ای دراز میدوزم
تا یک روز انتظار به پایان رسد
من منتظرم...منتظر فانوسی در تاریکی
من جاده ای دراز را به یاد تو میپیمایم
تا یک روز تو را در این جاده بیابم
تنها جاده ای که به کلبه ای کوچک رسد
من در این جاده میمانم
sasan pool
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام , دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم با[!] ... ای افسوس
بر سر گورم نبا[!]
چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق , ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام , از عشق هم خسته
عسل ایرانی
اشک از دوریست
سکوت از تنهایی
لبخند از مهربانی
پیام دادن از دلتنگی