یافتن پست: #سیاه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دلم از نرگس بیمار تو  بیمارتر است
چاره کن  دردکسی کز همه ناچارتر است
من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که زمژگان سیاه تونگون سارتر است
گر توام وعده ی دیدار ندادی امشب
پس چرا دیده ی من از همه بیدارتر است
هر گرفتار که در بند تو می نالد زار می برد
حسرت صیدی که گرفتار تر است
عقل پرسید که دشوارتراز مردن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:50
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

نمى دانم چه رابطه ایست ؟
بین نبودنت با رنگ ها … !
دلتنگ تو که میشوم !
زندگى ام
سیاه مى شود !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:37
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سیاه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!


عمر جمعه به هزار سال می‌رسه،
جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه،
آدم از دست خودش خسته می‌شه،
با لبای بسته فریاد می‌کنه:

داره از ابر سیا خون می‌چکه!
جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!

خواننده : فرهاد مهراد
ترانه سرا شهیار قنبری
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:32
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

لحظه ی آبی عشق هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود !
از جایم بلند شدم ،
پنجره را باز کردم و دیدم زندگی هم هراز گاهی زیباست !
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد ! فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !
فهمیدم که عشق ، آسمان روشنی دارد ! روبه روی عکس سیاه و سفید تو ایستادم ،
دستهایم را به وسعت « دوستت می دارم !» باز کردم ،
و جهان را در آغوش گرفتم !

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آهای روزگار.... به چی می خندی؟؟؟؟


حرمت نگه دار


مگر نمی بینی سیاه پوش آرزوهایم هستم؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:03
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
دلم پرتقالی خونی وسط میدان جنگ گردوی نارسی که دست را سیاه می کند شاخه ای که پرندگان را رنج می دهد دلم باران دیوانه در پناه دو کوه...........................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 14:57
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیدم در آن کویر درختی غریب را ّ
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای بی برگ و بار زیر نفسهای آفتاب
در التهاب
در انتظار قطره باران در آرزوی آب ابری رسید چهر درخت از شعف شکفت
دلشاد گشت و گفت ای ابر ای بشارت باران آیا دل سیاه تو از آه من بسوخت؟
غرید تیره ابر
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت چون آن درخت سوخته ام
در کویر عمر
ای کاش خاکستر وجود مرا با خویش می برد
باد
باد بیابانگرد ای داد دیدم که گرد باد حتی خاکستر وجود مرا با خود نمی برد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:17
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسانی دیگر را خوار نمی شمارد زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش ، گذرگاهایش را می آراید من در رؤیای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را می شناسند حسد جان را نمی گزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی کند   سیاه یا سفید از هر نژادی که هستی از نعمت گسترده زمین سهم می برد هر انسانی آزاد است شور بختی ، از شرم سر به زیر می افکند و شادی ، همچون مروا[!] گران قیمت نیازهای تمامی بشریت را بر می آورد چنین است دنیای رؤیای من . شعر از : "لنگستن هیوز" (ترجمه: احمد شاملو

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:59
+3
saman
saman

سکوت...


ماه...


و مردمک سیاه چشمان شب


در خیالم قدم می زنی


و کتانی هایت بوی آسمان می گیرند.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 10:15
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حتی روز مرگم هم باهم تفاهم نداریم ، من سفید می پوشم ، تو سیاه  . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 13:16
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ