روز میلاد اقاقی هارا،
جشن می گیرد،
و بهار،
روی هر شاخه کنار هر برگ،
شمع روشن کرده است
*
همه ی چلچله ها برگشتند:
وطراوت را فریاد زدند،
کوچه یکارچه آواز شدست،
ودرخت گیلاس
هدیه ی جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است
*
باز کن پنجره ها را، ای دوست،
هیچ یادت هست؟
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی باجگر خاک چه کرد؟
*
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
باسروسینه ی گل های سپید،
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
*
حالیا معجزه باران را باور کن،
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین،
ومحبت را در روح نسیم،
که در این کوچه تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقی ها را،جشن می گیرد.
*
خاک،جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را...
و بهاران را باور کن.
باز حنجره ها تنگ است و ناله ها خشکیده در چشمهای سرد
باز نم نم اشکهای دلم در درون خونابه می شوند در جوششی خموش و بی صدا
باز همه ی وجودم زمزمه می شود و زبان باز می کند چه بی صدا
باز اندام ظریفم می کشد بدوش بار سنگین روزهای مردگی را در زمین چه استوار
باز سرخ می شود ز سیلیش این چهره ی درد کشیده و خسته از خزان ِ انتظار
باز سوسو ی چشمان بیمارم بدنبال ستاره ات می گردد تا جلوه ی جمالت سرمه ای شود برای دردهایش
باز می تپد دلم در مردگیهایی که فریاد زندگی سر می دهند در لابلای ورقهای زمان تا فقط مگر تو زنده کنی و جان بخشی
باز فریادها بر بام خانه ها سکوت شده اند تا فرو ریزند و یا فریاد شوند بر بلندای دلهای منتظر
باز ستاره خسته است از زمان و ره پیمودنهای شبانه ای که سرد است بی تو چون مردن و باز هم صدایت نمی اید ، خودت نمی ایی ، ستاره ات چشمک نمی زند و اشکهای ستاره بر گونه هایش می خشکد و در خود گم می شود تا انهنگام که تو را بیابد
ای بهترین انتظار ، منتظرت می مانم ...
مماس با خط ویژه ی احساست
محتاط می رانم
با تماشای ویترین پر زرق و برق وابستگی ها
بی تفاوتی بی چاره ی تو را درک می کنم
می خواهم در انتهای چشمانت گم شو م
جایی که ایستگاهی نباشد
هیچ غریبه ای
من باشم و خلوت خیالت
...
یک چراغ سبز مانده تا پل جسارت
آنگاه وجودم شعله می کشد
شیشه شرم می شکند
ویران می شوم در برخورد نفسهایت
دستانم کروکی اندامت را دقیق لمس می کند
این است همان اولین تصادف
و نمی ترسم از آن سیلی
محکم تر بزن
جریمه بوسه ی غیر مجاز را !!!
مدرسة ما: پایگاه جهنمی
خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس
دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی
نمرة بیست: افسانهآه
مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری
شوخی با مدیر: بازی با مرگ
روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان
امتحان: شاید وقتی دیگر
روزی که معلم به کلاسنمیآید: بوی خوش زندگی
اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه
نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت
امتحان پایان ترم: قلبها برای که میتپد؟
پیام متقلب برای دیگران: چشمهایم برای تو
راهی برای متقلبان:جیببرها به بهشت نمیروند
آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه
جای سیلی معلم: دایرةسرخ
صفرهای پشت سر هم: برج مینو
اعتراض برای نمره:شلیک نهایی
زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه
شورای دبیران: جنگ نفتکشها
ناظم: پلیسآهنی
کنکور:بالاتر از خطر
دیدن معلم از دور: سایة عقابها
نگاه معلم: بگذارزندگی کنم
دانشگاه: سرزمین آرزوها
خارج از مدرسه: آن سویآتش
بحث بامدیر: فریاد زیر آب
شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی
پای تخته: لبةتیغ
منفیهای پشت سر هم: گلولههای بی صدا
اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس میپرسد: قربانی
وراجی سر کلاس: مجوز مرگ
آخر کلاس: بهشتپنهان
مبصرکلاس: افعی
بوی جوراب بچهها: عطر گل یاس
دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها
اخراج از مدرسه: میخواهم زنده بمانم
دفتر دبیران: خانه ارواح
نمرة ده: شانسزندگی
اتاقورزش: جزیرة آدم خورها
سال آخر دبیرستان: سالهای بیقراری
ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی
اخراجیها:بینوایان
رفتن به دانشگاه: هدف سخت
دفتر مدیر: کلبةوحشت
صاحباننمره زیر ده: سربداران
کیفهای دانش آموزان: محموله
ظرفیت نیمکتها: دونفر و نصفی
سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل
کلاس خصوصی: وعدهپنهان
زنگادبیات: نان و شعر
دفتر ناظم: محکمة عدالت
حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری
دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان
رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه
باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت برگ ها پژمردند تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست توی تاریکی شب های بلند سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید نیمه شب باد غضبناک چه کرد